۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

54 - کار

مقوله کار پیدا کردن هم در این ولایت ماجرایی داره . از هفته پیش که نتیجه امتحانم در اومد و عملا قابلیت سر کار رفتن پیدا کردم تقریبا تمام وقت آزادم در حال گشتن تو منابع مختلف اطلاعاتی راجع به کار پزشکای خارجی در اینجاس حالا جدای ازینکه هر ایالتی یه مشت اطوارهای مخصوص خودش داره . تو یه ایالت هم اطلاعات باید از چل جای مختلف جمع بشه تا معلوم شه کی چیکار باید کرد .خوشبختانه دوستای خوبی که اینجا بودن و این تجربه رو داشتن راهنمایی های مفیدی کردن ولی من هنوز که هنوزه شیر فهم نشدم البته بر اساس راه حلهای موجود اقدام کردم ولی اونجور که دلم می خاد ته دلم مطمئن نیستم .حالا فعلا منتظریم ببینیم کی بالاخره مارو سر کار میزاره.

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

53 - هم

یکی از خود درگیری های عمده من در اینجا مسئله برخورد با ایرانیای دیگه هستش .واقعیتش اینه که به طور فرهنگی چون به دو رنگی بدجور عادت داریم اینجا که خیلی چیزا مخفی نمیشه یه جوری در مقابل هم فرهنگای خودمون معذبیم.
وقتی یه ایرانی میبینم خوشحال میشم و خوب طبیعتا دلم می خاد یه ابراز احساساتی بکنم ولی اصلا نمی تونم پیش بینی بکنم که چه عکس العملی خواهم دید .
مشخصا خیلی ها خودشونو رو مخفی میکنن یه جوری خودشونو به کوچه علی چپ میزنن که ندیدن و میرن ولی بعضیها مشتاقن و نگاه کنجکاوی دارن و بعضیها هم واقعا متوجه نمیشن.
میگم خوب بگم سلام؛خوب طرف میگه علیک سلام فرمایش ؟ منم که فرمایشی ندارم بگم چی . مثلا بگم من ایرانیم میگه خوب باش من چی کار کنم ؟
یا مثلا بگه اوا آقا شما مگه خودت خواهر مادر نداری یا احیانا پدر برادر نداری !؟ که به زن مردم یا مرد مردم الکی سلام میکنی .

خلاصه واقعا نمی دونم صرف اینکه یه اقلیت در غربت هستیم و این نکته مشترک رو داریم که هم وطن هستیم دلیلی میشه که با هم ارتباط برقرار کنیم یا حد اقل ضرورتی برای اظهار توجه هست یا نه ؛ و این اظهار توجه باید در چه حد و شکلی باشه و تا کجا پیش بره .

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

52 - قاطی


اینجا ، الان قاعدتا وسط زمستونه، یعنی معادل آخر بهمن خودمون . ولی از یه دو هفته قبل کلی شکوفه باز شده و علائم مربوط به بهار رویت میشه به ظاهر واسه کسی هم عجیب نیست. ما که همینجورش با این همه تغیرات قاطی کردیم امیدوارم خداوند قاطی نکرده باشه.

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

51 - ولی

خان امتحان اول رو پشت سر گذاشتیم یه تشکر هم اینجا از دوستان بکنم که ابراز لطف کردن ولی خان جدید هم برای خودش ماجرایی داره
کار پیدا کردن در ملبورن:
در استرالیا هر ایالتی مدیکال برد خودش رو داره و قوانین اختصاصی خودشون رو که معمولا خیلی با سایر جاها شبیه ولی ویژگیهای خودشم داره ، منظورم اینه که اگر چیزی میگم تعمیم داده نشه چون من باید در ویکتوریا و ملبورن کار بیابم.
اینجا باید متقاضیان فول رجیستر شدن فارغ التحصیل خارج بعد یا قبل امتحان دوم یه دوره یکساله به عنوان چیزی مشابه انترن کار کنن .به این منظورم باید با تمام دانشجوهای این جایی که می خان دوره انترنی بگذرونن واسه پیدا کردن جا رقابت کنن و در واقع جاهای خالی مونده اونا رو پر کنن برای این کار باید در یه سایتی تا تاریخ مشخصی اطلاعاتشونو بدن که به اصطلاح مچینگ انجام شه حالا شانس ما این ماجرا تایم داشته و یه هفته قبل اعلام نتایج ما تمام شده تازه دو ماه دیگم نتیجه اعلام میکنن و بعدش جا خالیها معلوم میشه که خارجیها میتونن واسش رقابت کنن.
خلاصه که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

50 - خوششان آمد!

ظاهرا به اون بدیام که فکر می کردم نداده بودم امتحانو . امروز خبر پاس شدنش رسید . بسیار مشعوف و خدارا سپاسگذاریم.

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

49 - کالچر

دیروز برنامه کلاس ؛ آشنایی با مالتی کالچرالیتی بود .قبلش گفته بودن هرکی باید غذا بیاره تا با بقیه شریک شه .فکر می کردم در همین حد باشه ولی قبل ناهار یه کار گروهی بررسی ویژگیهای گروههای مختلف فرهنگی باید انجام میدادیم .
مسیحییا .مسلمونا و هندوها و ابورجینها باید توسط گروهها طی یه تایم خوشبختانه 15 دقیقه ای بررسی میشدن و اطلاعات شیر میشد.
من که تنها خاور میانه ای و قاعدتا مسلمون کلاس بودم به عنوان اسلام اکسپرت !!؟ با سه تا خانم هم گروه شدم.که یکیشون استرالیان یکی چینی و یکی هم مال یه کشور زیر پونزی به نام موراشیو که وسط اقیانوس هنده بود.
این آخری تو کشورش مسلمون داشت و ظاهرا با یکیشون فامیل بود. چون انگلیسیش روون تر از من بود(زبان اولشون فرانسه هسش) بیشتر حرف زد و طبیعتا نکات اسلامی مورد توجه بانوان که همش باعث باز موندن دهن افراد دیگه شده بود رو گف اونم از نوع اسلام جزیره ای افریقایی .مثلا خانما در دوره پریود نجس هستن و حق ندارن تو اطاق شوهرشون بخابن .اجازه حضور تو گورستان و عزاداری برا مرده شون ندارن .شوهرشون میتونه چند تا زن بگیره . باید بیرون چادر سر کنن . باید قبل ازدواج ویرجین باشن و بعدم چون من هی گفتم نه ما اسلاممون اینجوری نیس گف تو مسلمون خوبی نیستی ( لو رفتم کممممک) و توصیه کرد اون دوتا خانم دیگه فیلم به خاطر دخترم هرگزو ببینن تا بفهمن من اشتباه میکنم!!!.
بعدم وقتی گروه ها داشتن کارشونو پرزنت می کردن و بقیه مطلب اضافه می کردن به ختنه شدن پسرها اشاره شد و ممنوعیت پورک و الکل و ..... خلاصه همه اول گفتن فهمیدن چرا مسلمونا مهاجرت میکنن ولی بعدش راجع به مسلمونای با همین اعتقادات ساکن در استرالیا بحث شد که میان دم پنجره اذان میگن و زناشون روبنده دارن.
خوشبختانه بعد ازاسلام راجع به ابورجینا بحث شد و اونا به قدر کافی سوژه داشتن که باعث فراموشی اسلام بشن .
بعدشم کشک و بادمجون دست پخت عیال با نون بربری گرم شده حسابی مورد استقبال واقع شد و مسایل قبلی به حاشیه رفت.
امیدوارم اسم فیلم این خانوم محمودی یه زمانی فراموش بشه واقعا چرا هیچی در مقابلش نداریم معرفی کنیم :(
من خود دکتر محمودی همسر این خانم بتی محمودی رو تو بیمارستان معیری دیدم .متخصص بیهوشیه؛ آدم شریف ویه خورده خل ملنگیه که با طبع شعرش کلی پروسیژر های ارتوپدی رو به شعر در آورده میگف به خاطر مطالب اون فیلم شکایت کرده و دادگاهم در امریکا به نفعش رای داده و دخترشم میبینه ولی هیشکی اینارو نمی دونه که.

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

48 - توان

یادش به خیر خدا بیامرز پدر بزرگم این بیت رو که ،
چون توانستم ؛ندانستم چه سود. چون که دانستم ؛توانستم نبود
رو زیاد استفاده میکرد .
حکایت ماس حالا ؛اونور که بودیم یه دبه چهار لیتری ابغوره دست افشار خاله عزیز رو که از شیراز فرستاده بود چند سال کنار ایوون داشتیم و آفتاب می خورد و نه وقت و نه حوصله برا مصرفش نبود؛ حالا اینجا هوس یه سالاد شیرازی کردیم و مجبور شدم شیش دلار پول یه بطر فینگیلی اب غوره بدیم.اونم تازه تو مغازه ایرانیا فقط گیر میومد.
جالبه از دوستان شنیدم اینجا به دلیل حمایت از محصولات نوشیدنی حاصل از انگور!! اجازه چیدن و عرضه غوره ندارن و بر بچه های غوره دوست باید شخصا در فصل غوره برن باغات مربوطه و چیدمان انجام بدن.
خلاصه باید هر وقت می تونیم ؛حال همون لحظه رو ببریم.

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

47- سبزه

امروز یه عضو جدید به خانواده مون اضافه کردیم .
یه دختر خوشگل سبزه که خیلی هم قد بلند وخوشگل و ترکه ای یه .
البته با توافق همسر گرام و در واقع انتخاب ایشون این کار انجام شد وگرنه من به شخصه ازین کارا جرات ندارم بکنم.
خصوصا که خرجم داشته باشه تو این اوضاع بیکاری.
ولی این مورد خیلی جذاب بود و واقعا با همون نگاه اول ترتیبم داده شد و با پیشنهاد عیال فوری موافقت کردم.
حالا موندم اسمشو چی بزارم .
آخه اسم انگلیسیش"یخ سبز قطبی" خیلی تو دهن سخت میگرده؟
پیشنهاد تون چیه؟ اینم عکسش که قابل ابراز نظر باشه.

.

.

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

46 - پیرشی



شاید روزگاری که متوسط عمر 40-45 سال بود دعای "پیر شی " و " به پای هم پیر شین" یه جذابیتی داشت ولی امروزه رو نمیدونم fبخصوص تو مملکت گل و بلبل مون افراد از برآورده شدن همچین دعایی چه احساسی بهشون دس میده.من که هیچ پیر رضایتمندی ندیدم.
تا اونجا که فهمیمدم دولت فخیمه استرالیان موظف به ارایه خدمت جهت سلامت و رفاه اجتماعی تمام شهروندان بالای 65 سال خودشه و به همین دلیل هم به سختی مهاجر با سن بالا میگیره چون همین الانم شدیدا با مقوله مشکل تامین مالی این جریان درگیره و تلاش داره تا حد ممکن سرویسهاش رو محدود کنه و حتی در حال بررسی قانون" اوتانازی" هستن که یه کم سرشونو خلوت کنن .
ولی ایا ایحال اینجا در مقایسه با مملکت اس...بهشت سالمندانه .
خدمات به اونها در سطوح مختلف ارایه میشه . مثلابرای گروههای سلامت و سر پا کلی تخفیفات از کرایه تاکسی و سایر سرویسها تا قیمت غذا و حتی مواد مصرفی براشون در نظر میگیرن و برنامه های رفاهی و سرگرمی مثل گردش دسته جمعی ؛ کازینو و ... دارن.به اونایی که بیمارن و مشکل دارن خدمات در منزل به شکل تامین نیرو برای کمک به فامیل جهت نگه داری ازفرد بیمار وکمکهای تخصصی از ویزیت و دارو وانواع خدمات توانبخشی درمنزل ارایه میکنن.
خدمات به اصطلاح سطح پایین برای افراد دچار محدودیت کم به شکل مراکزنگه داری روزانه با سرویسهای کامل مراقبتی وبهداشتی درمانی برای افراد مسئله دارکه کسی رو در منزل ندارن وجود داره.
وپله بعدی افراد سالمند معلول و معیوب رو شامل میشه که نگهداریشون شبانه روزیه . حالا این فرد ممکنه شصتادتا بچه و نوه ونتیجه داشته باشه ولی دولت موظفه نگهداریش کنه اون فامیلا هم بسته به لطفشون میتونن دخالت داشته باشن یا نداشته باشن ولی اجباری وجود نداره .
نا به امارشون حدود سه هزار خانه سالمندان دارن و سیاست هم ایجاد حداکثر احساس رفاهه ؛ برای همین فرد میتونه وسایل خودش رو تا حد ممکن همراهش ببره و تمام فعالیتهای معمول رو اونجا هم انجام بده در این حد که مثلا یکی از مراقبین شون میگفت ما حتی در صورت نیاز امکان دریافت خدمات برای رفع نیاز جنسی رو هم فراهم میکنیم.
عین این شراط برای همه افراد معلول و عقب مانده هم وجود داره و اونا هم سرویسهای مشابهی دارن .
خلاصه که ، اینجا اگر شیر باشین و پیر بشین یه احتمالکی هست که شیر بمونین البته اگه اوضاع اقتصادی بذاره.

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

45 - میدان

رقص یکی از بخش های حذف شده از زندگی من یکی به شخصه بوده .
در تمام سالهای نوجوانی همچین مفهومی برام وجود جدی نداشت ، بعدتر در دوره جوانی فقط شاهد رقصهای اجق وجق به اصطلاح خارجی همدوره ای هامون بودیم و بعد ازون با ظهور خردادیان یه تغیراتی در ذهنیت و یه کشفیاتی در قابلیتهامون اتفاق افتاد ولی به موقعیتهای خاص و با شرایط ویژه محدود موند این شرایط همچنان باقی موند .
اینجا سه روز آخر هفته سه تا برنامه مختلف رقص از تلویزیون پخش میشه که آدمهای هوشیار وجدی میان و در یه فضای رقابتی انواع رقصهایی که یه وقتی اسماشو تو داستانو خونده بودیم اجرا میکنن و برای جوایز و شهرت رقابت می کنن .
سامبا و سالسا ،چاچا و والس ؛ حتی هیپ هاپ و استریت دنسینگ؛ و ما با چشمهای گرد و گاها دهن باز تماشاگریم ودر حسرت که چه لذتهایی که از ما دریغ نشده .
گاهی جدی حس میکنم که : رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

44 - مدرسه

امروز دوباره بعد از مدتها رفتم سر کلاس ؛ یه کلاس با مدرس انگلیسی زبان و هم کلاسی هایی از اطراف اکناف استرالیا و دنیا . قشنگترین لحظه برام لحظه ای بود که وقتی اسم ایران رو به عنوان کشورم بردم
می دونستم همه ندا رو به خاطر میارن و آوردن ؛
نه ماموت رو