۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

14 - اکس

یکی از پرستار-ماما های کلینیک تو مهمونی سال نو که همکارا دور هم جمع بودن داشت از برنامه های احتمالی توی تعطیلاتش میگفت که توجهم به صحبتاش جلب شد .
 میگفت باید تو دو تا زایمان همراهی بکنه که یکی شون  زن سابق پسرش بود ، فکر کردم پسره مثلا فوتی چیزی شده ولی وقتی پرسیدم گفت نه از هم طلاق گرفتن .
گفتم پس چرا تو باید باش بری .گفت سر دو تا نوه های خودم که به دنیا اومدن من باهاش بودم ؛ حالا بازم می خاد من برای این زایمان همراهیش کنم.
کمی تا مختصری کف کردم ؛ازیه طرف یاد زخمهای خون چکان نسوان مطلقه معلقه سرزمینم از همسران سابق شون افتادم و از طرف دیگه به روابط عروس و مادر شوهر های دیگه ی دور و نزدیکم ؛ نه که بعد از طلاق بلکه حین زندگی هاشون فکر کردم.
خلاصه که این طوریاس .خودتون قیاس بفرمایین