۱۳۸۷ مرداد ۱۴, دوشنبه

3

میگن تا سه نشه بازی نشه امروز 15 مرداد واین سومین پست منه. پست قبلی راجع به انتظار مهاجرت گفتم بد نیست راجع به پروسه ماجرا هم بگم . من بعد فارغ التحصیلی تصمیم داشتم برم اونور اب و استارت کارو با برنامه ریزی واسه کانادا شروع کردم ولی مشکل زبان و امتحانات اونطرف وبیشتر از همه هزینه ها باعث شد نتونم کارو پیگیری کنم بعلاوه حوصله 6 سال تو صف موندن رو نداشتم تا خدا قسمت کرد با خانم گوگول ازدواجیدیم و با تلاشها و تغییر برنامه های کاری سغی کردیم سر و سامانی به شرایط زندگی بدیم که به خاطر مسایل مختلف فقط منجر به کلی ضرر مالی و زمانی شد این شد که دوباره به فکر افتادیم این بار به همراه عیال بریم و این بار با هر ضرب وزوری بود پولو دادیم به یه به اصطلاح وکیل و با راهنمایی ایشون با یه سابقه کار به قولی صوری برنامه رو واسه رفتن جور کردیم ولی ظاهرا حالا به خاطر تعدد اقدام از این راه جریان دچار مشکل و توقف شده و به هر حال ما سر کار موندیم فکر کنم اگر با مسیر عادی کارو انجام می دادیم حالا به نتیجه رسیده بودیم

هیچ نظری موجود نیست: