خندم گرفت گفتم نه خانم کسی شبیه خودم هم ندیدم تا حالا. گف نه منظورم اینه که مایل هستین بازی کنین ؟خودمو جمعو جور کردم گفتم نه خانم فرصتشو ندارم شروع کرد اصرار که حالا یه تست بدین ضرری نداره فلانی و فلانی که نمدونم چکاره ن مسئول پروژن گفتم من دارم از ایران میرم فرصت نمیشه خانم ممنون . بعد که رفت تا نیم ساعتی خودمو تو نقشای بابا برقی و تبلیغ سدر صحت و چی توز تصور میکردم و هرچی به یادم میومد بیشتر خندم میگرفت
۳ نظر:
به قول یه نفر: "فِک کن!"
خب لااقل کارت ویزیتش رو می گرفتی، شاید نظرت عوض شد. تازه تو که داری میری میذاشتی یه تصویر نیک ازت بمونه تا یه مدتی دوستان و اقوام ببیننت. D:
سلام. پيشنهاد مي كنم سري به اين آدرس بزنيد. وبلاگ يك قديس است. و پست هاي بيمارستاني خوبي دارد.
حالا یه دو روز که گذشت هی یه چیزی غلغلکت میده که کاشکی...
ارسال یک نظر