آري آري زندگي زيباست زندگي آتشگهي ديرنده پا برجاست گر بيفروزيش رقص شعله اش در هر كران پيداست ورنه خاموش است و خاموشي گناه ماست
۱۳۸۷ مهر ۲۳, سهشنبه
41-دکترا
خانم حدودا 40 ساله با سر وضع مرتب و مو مش کرده و لنزهای آبی جیغ که تو چشم میزد.ازدر که اومد تو استیلش افسردگی و اضطراب دیده می شد ولی از علایم انفولانزا شکایت داشت طبق معمول تو شرح حالش سراغ منتال استیت رفتم که بی مقدمه شروع کرداز وضعیت پریشانش شکایت کردن.: آقای دکتر من از همسرم طلاق گرفتم و خیلی روحیه ام خرابه خودم تحصیلات دکترا دارم ولی نمی خام به روانپزشک مراجعه کنم دو تا بچه دارم و نمی دونم باید با این وضع چکار کنم شاغل هستم ولی نمی خام کسی تو محل کارم بفهمه ........ خلاصه یه تخلیه فلاش تانک مانند وبعد که آرام شد شروع کرد منظم کردن جریان که مچ همسرشو در حالی که با سه تا زن دیگه تو خونه بوده گرفته و بلافاصله طلاق و حضانت بچه ها رو گرفته .آقای همسر یه لر ثروتمند بوده وپانزده سال زندگی مشترک داشتن و بعد این جریان معلوم شده بود طرف از 13 سال قبل با یه شناسنامه دیگه یه زن دوم هم داشته . من با یه مقدار توصیه تاکید به انجام مشاوره راهیش کردم و در حالی که لبخند محوی از رضایت رو لبش بود رفت .من مونده بودم با یه علامت سوال به چه گندگی که آخه چطور یه زن اینقدر از شوهرش دوره که طرف در 13 سال از 15 سال زندگی مشترک؛ یه زن دیگه داشته و این نفهمیده .تازه آدم شاغل و فعال در اجتماع با تحصیلات در حد دکترا ؛و اینقدر مونده تا بالاخره اتفاقی حین خانم بازی طرفو دستگیر کرده مگه میشه؟حالا یارو لر هم بوده که مظهر هالوگی وزیادی ساده بودن هم هست و خانم تهرانی.چه شود
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر