نمیدونم ما زندگیمون شبیه جوک ها میمونه ، جوکها شبیه زندگی ماست ، یا من خیلی کول هستم .
به هر حال میگن ترکه با دوست دخترش مشغول قدم زدن بودن یهو سکوت میشه ترکه به دوست دختره میگه: به چی فچ میچنی عزیزم دختره با عشوه میگه به همون که تو فک میکنی .ترکه با تعجب میگه اااا یعنی تو هم میخای منو بک..؛
این حکایته ماجرا ی دیروزه؛ برگشتنه تو مترو بالاسر یه دختر پسر جوون تریپ دانشجویی افتادم که جفت صندلی ته واگن رو دنج گیر اورده بودن مشغول دل دادن و قلوه گرفتن بودن پسره دست چپشو حلقه کرده بود دور دختره و با دست راستش هم مشغول نوازش دست چپ یارو بود دختره هم دست راستش رو گذاشته بود رو رون اون با نوک انگشتش دور زانو پسر میکشید و خلاصه چیک تو چیک و بوس های یواشکی ؛ پسره دست دخترو آورد بالا ودر حال غوز کرده چند تا بوس کرد بعد دسشو آروم کرد تو آستین و مشغول نوازش نرمه ساعد یارو شد .
حالا دختره هم داره از چراغونی پارسال و ناهار فردا و آسمون و ریسمون میگه منم سرم رو گذاشتم رو بازوم و وایساده مثلا خابم.
یهو حس کردم پسره منقبض شد و گوشاش قرمز شد خودشو جمع کرد و لباسشو صاف و صوف کرد نشست دختره هم تو عالم خودش قصه میگه.. ..یه آن بو وایتکس به مشامم خورد و تیز شدم ، دیدم بببعله یه لکه جلوی شلوار جین آقا پیدا شده که در تلاش قایم کردنشه.
بخدا من فقط یه کم فضولم و اصلن اهل چوب زدن زاغ سیا ی ملت هم نیستم ولی خوب جلومو میبینم دیگهه؛
خلاصه که کلی تو دلم لعنت کردم اونایی رو که نمی فهمن دختر پسرای ما بابت همین دو سه سی سی آب چه بدبختیی نمیکشن و تحت چه استرس و فشارین
به هر حال میگن ترکه با دوست دخترش مشغول قدم زدن بودن یهو سکوت میشه ترکه به دوست دختره میگه: به چی فچ میچنی عزیزم دختره با عشوه میگه به همون که تو فک میکنی .ترکه با تعجب میگه اااا یعنی تو هم میخای منو بک..؛
این حکایته ماجرا ی دیروزه؛ برگشتنه تو مترو بالاسر یه دختر پسر جوون تریپ دانشجویی افتادم که جفت صندلی ته واگن رو دنج گیر اورده بودن مشغول دل دادن و قلوه گرفتن بودن پسره دست چپشو حلقه کرده بود دور دختره و با دست راستش هم مشغول نوازش دست چپ یارو بود دختره هم دست راستش رو گذاشته بود رو رون اون با نوک انگشتش دور زانو پسر میکشید و خلاصه چیک تو چیک و بوس های یواشکی ؛ پسره دست دخترو آورد بالا ودر حال غوز کرده چند تا بوس کرد بعد دسشو آروم کرد تو آستین و مشغول نوازش نرمه ساعد یارو شد .
حالا دختره هم داره از چراغونی پارسال و ناهار فردا و آسمون و ریسمون میگه منم سرم رو گذاشتم رو بازوم و وایساده مثلا خابم.
یهو حس کردم پسره منقبض شد و گوشاش قرمز شد خودشو جمع کرد و لباسشو صاف و صوف کرد نشست دختره هم تو عالم خودش قصه میگه.. ..یه آن بو وایتکس به مشامم خورد و تیز شدم ، دیدم بببعله یه لکه جلوی شلوار جین آقا پیدا شده که در تلاش قایم کردنشه.
بخدا من فقط یه کم فضولم و اصلن اهل چوب زدن زاغ سیا ی ملت هم نیستم ولی خوب جلومو میبینم دیگهه؛
خلاصه که کلی تو دلم لعنت کردم اونایی رو که نمی فهمن دختر پسرای ما بابت همین دو سه سی سی آب چه بدبختیی نمیکشن و تحت چه استرس و فشارین
۴ نظر:
به امید روزیکه دختران و پسران ما هم بتوانند مثل همه دستانشان در همه نقاط دنیا آزاد باشند و بی دغدغه حال کنند با هم
به خدا دنیا آنقدر زیباست که حد ندارد
دوست: آخه تو این جامعه حق عشق ورزیدن هم نداریم... شرایط ازدواج که هیچ... نمی تونیم دوست باشیم و دوست داشته باشیم و عشق بورزیم... شانس آوردن گروه گشت اونجا نبود و الا یه سیلی نصیبشون می شد و یه سفر به پاسگاه... عجب روزگاری شده... جوونی هم به درد نمی خوره، خودشون کیف و حال کردن و دنیا را واسه جوونا سیاه کردن.
سلام
ازم منبع خواسته بودي متاسفانه منبع علمي ندارم وفقط مي تونم اين آدرسو بهتون بدم
http://www.cloob.com/club/post/show/clubname/mosaferkoochooloo/topicid/1275840/wrapper/true
ولي واقعيت اينه كه فهميدن حقيقت خيلي سخته چون ما جايي زندگي مي كنيم كه آدما بجاي اينكه به مسايل فكر كنن و شيفته معناي هرچيزي بشن وبشه با حقيقت اونا رو جذب مسايل كرد؛ فقط جذب مسائل غير قابل باور و بزرگ مي شن واسه همين قبول كردن همه شنيده ها خيلي سخته و جلوي هرسخني كه ميشنويم يه علامت سوال مياد
اينجا لذتي كه توي تحريف هست توي فهم درست مطلب نيست
آرش خان سلام. ممنون از اینکه کامنت گذاشتی؟راستی تو همون دکتر آرش از بابل نیست؟
ارسال یک نظر