۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه

26

خوب اینم از شنبه و یه شروع هفته .وقتی جمعه سر کار باشی شنبه معنیشو از دست میده یه جوری هفته هام پونزده روزه شده
هفته قبل پدر همسر یکی از دوستان (مهران عزیز) فوت شد سه شنبه ختمش بود دیروزم یه مراسم دیگه که بدو بدو بعد در اومدن از سر کار رفتیم اونجا .
مهمونی بازی ماه رمضان هم خونه عموی همسر گرام بود و مجبور شدیم تا نصف شب این سریالهای مسخره مزخرف رو تماشا کنیم . بدون هیچ تنوعی.
امیدوارم تو این هفته بتونم وقت واسه زبان بزارم پنجشنبه این امتحان ایلتس رو ضربه کنم از شرش راحت شم.

هیچ نظری موجود نیست: