۱۳۸۷ آبان ۲۵, شنبه

62-نمایش

چند وقت پیش گیلاسی یه پست راجع به اختلالات سایکو سکچوال گذاشته بود که کامنتاش جالب بود و یه کمی توجهمو بیشتر کرد به موضوع .دیروز سوار مترو شدم مثل همیشه شلوغ بود رفتم به سمت در مقابل که جای تکیه داشته باشم دو تا پسر جوان خودشون روفرو کردن وسط منم پشت کردم بهشون و تکیه دادم به میله و شیشه ؛ پسرا با لهجه گیلکی غلیظ با هم صحبت میکردن و منم سعی میکردم چون خیلی ک.. شعر میگفتن گوش ندم ولی متاسفانه شنوایی قابل کنترل نیست تو ایستگاهها میدیدم هرهر کردنشون اوج میگیره و روشون هم به سمت قطارای مقابله و سفت به هم چسبیدن ؛ کنجکاو شدم دیدم بعله تا میبینن اونطرف زن یا دختر ایستاده زیپو باز میکنن وبه رفلکس طرف میخندن یکیشون تازه داشت معرفت به خرج میدا د و توضیح می داد اینکارو واسه زنای متاهل نمیکنه نمیدونم از کجا تشخیص میداد اون وسط .جالب بود که نمی دونستم چه برخوردی میتونم با این موضوع بکنم . در ادامه مسیر و در حرفاشون دیدم راجع به اینکه چطور دارن با حقوق 160 هزار تومنی زندگی میکنن و در صورت برگشت به شهرستاناشون چه امکاناتی دارن صحبت می کردن ؛دیدم خوب بدبختا معلومه برای تفریح چه امکانی جز این براشون میمونه واقعا. یاد جوک قدیمی مصاحبه راجع به تفریح در اوقات فراغت با بچه ها افتادم که بالا شهریه گفته بود با تور میریم دور دنیا وسط شهریه گفته بود با خانواده میریم شمال و مشهد و پایین شهریه گفته بود رو پشت بابا راه میریم بابا میگوزه ما میخندیم

هیچ نظری موجود نیست: