یکی از راههای عشقولانه در وکردن خصوصا برای زوجین جوان ؛دکتر آوردن همسر بیماره ودر واقع همونطور که قبلا تو یه پست دیگه هم اشاره کردم اینم یه راه جلب و درخواست توجه هستش .ولی دیروز دلم به حال همسر گرام سوخت چون دیدم به خاطر ازدواج با یک پزشک هیچوقت ازین حربه نمیتونه استفاده کنه و تازه گاها مشکلاتش نا دیده می مونه وهمیشه هم از کیفیت و دقت ویزیت من ناراضیه چون فکر میکنه توجه لازم یا باور جدی به علائمی که میگه ندارم و هر بار باید براش توضیح بدم که بابا جون من که لازم نیست شرح حال وسابقه از تو بگیرم همه ریسک فاکتورها و عوامل موثر در سلامتت هم واسم جلو چشمه ؛تو که بگی ف من فرحزادم ولی باز هم با هر ابراز دردی من یه دور دارم به خاطر سهل انگاری در توجه کافی محاکمه بشم . آخرین بار پیشنهاد کردم ما هم بریم دکتر مثل سایرین تا خیالش جمع باشه .
یاد یکی از استادا اطفالمون افتادم که میگف خانمش بچه هاشو میبره پیش یه دکتر دیگه و کار اونو قبول نداره حالا خودش یارو کلی مشاوره می دادو و ابهتی داش.
تو سریال پرستاران هم دیدم تو استرالیا پزشکا قانونا نمی تونن معالج اقوام درجه یکشون باشن .
خیالشونو راحت کردن خلاص.
یاد یکی از استادا اطفالمون افتادم که میگف خانمش بچه هاشو میبره پیش یه دکتر دیگه و کار اونو قبول نداره حالا خودش یارو کلی مشاوره می دادو و ابهتی داش.
تو سریال پرستاران هم دیدم تو استرالیا پزشکا قانونا نمی تونن معالج اقوام درجه یکشون باشن .
خیالشونو راحت کردن خلاص.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر