آري آري زندگي زيباست زندگي آتشگهي ديرنده پا برجاست گر بيفروزيش رقص شعله اش در هر كران پيداست ورنه خاموش است و خاموشي گناه ماست
۱۳۸۷ آذر ۳, یکشنبه
66- آبی
چشماش آبی بود آبی دریا ازون آبی خارجی های شیک اگرچه سر و وضعش خیلی لوکس نبود و تتوی احمقانه ابروش تو ذوق میزد؛ یه دخمر فینگیلی با چشماهای کپی خودش تو بغلش بود که فینگش هم در اومده بود . رنگ چشاش چند ثانیه ای توجهمو جلب کرد و باعث سکوتم شد بعد پرسیدم خوب کی مریضه؟ بعد دیدم اون سکوت کرده منو نیگا میکنه ؟! خانم همراه از پشت سر گفت: خودش سرما خورده دکتر . دوباره خطاب به خودش گفتم :کجات چه طوره ؟خانمه پشت سری که معلوم شد مادر شوهره شروع کرد گفتن ؛گفتم بزار خودش توضیح بده گفت آخه کرو لاله.... جا خوردم حسابی ولی بعد کارشو انجام دادم رفت مادر بزرگ دم در به دختر کوچولو هه با زبون اشاره گفت تو هم مواظب نباشی باید آمپول بزنی دیدم اونم طفلی کر و لاله .یاد دوست دختر یکی از دوستان افتادم که اون زمون جوونیا میگف ایران آدم خرم باشه ولی چشم رنگی باشه ؛مطمئنا بی شوهر نمی مونه.خدا رو شکر کردم که بالاخره هوای بنده هاشو داره
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر