آري آري زندگي زيباست زندگي آتشگهي ديرنده پا برجاست گر بيفروزيش رقص شعله اش در هر كران پيداست ورنه خاموش است و خاموشي گناه ماست
۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه
97 - تبریک
آرزوی قلبیم اینه که یه روزهم تو خیابونای شهرای ایران, همه شاد و بی غم راه برن و آتیش بازی تماشا کنن و بخورن و بنوشن و اصرافم بکنن و کسی را با کسی کاری نباشد .
خیلی چیزای دیگم تو ارزوهام واسه اون سرزمین هست که شاید واقعا باید براش تا 2010 شمسی صبر کرد !!؟
۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه
96 - قیمه
۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه
95 - تابستان
تازه امروزم تو گودر اون یکی دکتر آرش منو به یه بازی بلاگی یلدایی دعوت کرده بود که دیگه واجب بود تا بیات نشده یه چی بگم.
باید5تا چیز که دوستان دربارم نمی دونن رو بنویسم !!؟؟
آخه دکتر جان ؛ مرد مومن، اینم شد کار. اگه می خاستم خودمو لو بدم که تو فضای رئال بودم، نمیومدم در عالم ویرچوال، چی بگم خدا رو خوش بیادآخه.مجبورم از رو دست خودت تقلب کنم.
1- من یه آقای 86 کیلویی و 185 سانتی(طولا)هستم که موهام بیشترش رنگ پا شده!!:)) و بقیه شم سفید وقهوه ای تیره بوده (به نظر من جو وگندم یه رنگن برای همین ازین اصطلاح استفاده نمیکنم )که به کمک جناب شوارتسکف اخیرا یه مدت دوباره کامل قهویی شد
2-آدم رقیق القلبی هستم و زود اشکم در میاد
3-تمام تخلفات روی زمین به جز مخدرهای سنگین رو تست کردم ولی اهل هیچ خلافی نیستم به جز این وبلاگ:))
4-اگر دکتر نمی شدم حتما کتاب فروشی میزدم
5-اصلا بچه و بچه ها رو دوست ندارم ولی نمی دونم چرا بچه ها منو دوس دارن!!؟
آخیشش
وقتی آدما اینقدر راحت اعتراف میکنن چرا باتوم و شیشه نوشابه و انفرادی آخه؛ مگه زبون خوش چه ایرادی داره.
خوب در آخر چون شب یلدا طی شد من کسی رو به ادامه بازی دعوت نمی کنم ولی اگر شما دوت دارین بزبون خوش اعتراف کنین میتونین از قول من خودتونو دعوت کنین
94 - پرواز
اینور قضیه هم عیال عکس پس کلمونو انداخت که بدونیم خیلی برای اجرای برنامه ها فکر نباید بکنیم :))ی
۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه
93 - چشم
امروز شازده دوماد با هلکوپتر شخصیشون خوردن زمین و البته نمیدونم چطوری خورد زمین که فقط زانوش زخم شد!!؟؟.
به همسر میگم همچین بلایی در دو حالت ممکنه؛ یا مردم چشمش کردن ،یا عروس چشمش دنبال بقیه مال منال دکتره.
خلاصه هر چی هست چشم توش نقش داره
۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه
92 - جوانی
خدا اونجا که به حرفمون گوش نکرد و جوانی ما طی شد شاید اینجا به حرفمون گوش کنه برسه به داد دل اونایی که هنوز جوونن
جای همگی خالی
۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه
91-آرزوهایی که حرام شدند
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند
به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن
جست و خیز کردن و آواز خواندن
و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر
بیشتر و بیشتر
در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند
عشق می ورزیدند و محبت میکردند
لستر وسط آرزوهایش نشست
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا
و نشست به شمردنشان تا ......
پیر شد
و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود
و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند
آرزوهایش را شمردند
حتی یکی از آنها هم گم نشده بود
همشان نو بودند و برق میزدند
بفرمائید چند تا بردارید
به یاد لستر هم باشید
که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها
همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!
شعری از شل سیلور استاین
90 -جالب
دیدم چه ایده جالبی اگه دولت گرامی هم به جای سوزوندن مواد مکشوفه اون رو رایگان میدادمعتادا هم بازار مواد فروشی قابل کنترل می شد هم امار و فرم مصرف در کنترل بود و می شد فرد رو به ترک راهنمایی و تشویق کرد (گرچه که به نظر من ترک بکن نیستن) و خیلی فوائد دیگه البته یادمه قدیم ندیما هم همچین برنامه ای واسه تریاک بوده.گرچه که بعد فکر کردم ذهن خلاق ایرانی فوری برای استفاده های ابزاری از مواد مفتی چه نقشه ها خواهد کشید
۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه
89 - اسب
میگه یعنی یه هفته کلینیک یه هفته بیمارستان میگم نه خره امروز اینجا, فردا اونجا, پس فردا دوباره اینجا .با چشما گشاد نگا میکنه میگه یعنی چن ساعت .
میگم خوب 60 ساعتی میشد حس میکنم تو مغزش داره میگهه آآآاین چه اسبیه.
نمی دونست من تو دلم میگم خنگ خدا تازه این عصر و شبم بود ؛صبحاشم دو جا کار غیر درمانی میکردم.
:)))
۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه
88 - آگهی بازرگانی
http://www.weekendnotes.com/?ref=w46008
بعدشم واسه تبلیغشون یه آی پد میدن ;D
۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه
87 - مینیمال
:$
۱۳۸۸ آذر ۳, سهشنبه
86 - نکته
وصف حال دقیقش تو این جوک قدیمی که شبگیر گفته هستش.
۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه
85 - ترین
گرمترین نوامبر نمی دونم چند سال اخیر که دما تا بالای 40 رسید حالام پشت بندش بارندگی بی سابقه در نوامبر که یه روزه 15 میلیمتر اومده حالام ول کن نیست و همچنان داره میباره.
پ . ن (آگهی ) :))دیروز در ملبورن و تو خیابون توراک ( پلاک 109) یه فروشگاه سوغات و صنایع دستی (غیر خوراکی ) ایرانی به نام سی یلک ؛ به وسیله یه دوست ایرانی افتتاح شد .مجموعه بسیار قشنگ و با سلیقه از محصولات متنوع بافته و سرامیک و شیشه و قلمکار و ترمه و نقره ومینا که قیمتهای خیلی مناسبی هم داشت و فکر کنم برای معرفی به دوست و همکارای اوزی بد نباشه البته اگر هوس دادن هدایای ایرانی به مناسبتهای خاص داشتین هم میشه رو تنوع موارد موجود حساب کنین
۱۳۸۸ آبان ۲۶, سهشنبه
84 - خواهش
من هم به خاطر اینکه تنها جایی که امکان ورودش در جهان اول برام وجود داشت اینجا بود اومدم اینجا؛ سه سال طول کشید تصمیم گرفتم و سه سالم معطل بودم تا امکانش فراهم شد بنابر این حد اقل حالا از کارم راضیم و بد نمی کنم که کسی فکر نکنه جاییم خله, ولی این دلیل نمی شه تو هم راضی باشی.
قبلا هم تو چندتا بحث فرومهای مهاجرتی گفتم مهاجرت مثل اینه که از تو یه خشکی بپری تو آب اولا تا آخر عمرت هم مثل ماهی که جاش تو آب بوده نمی شی و برای نفس کشیدن باید تلاش کنی و در ثانی حالا من شنام خوبه میرم قهرمان شنا میشم ,یکی میتونه طول و عرض بره, یکی فقط رو آب میمونه, یکی خفه میشه؛ یکی هم با وحشت یا با شجاعت بر میگرده تو صحرا که بوده میگه آب بده یا میگه خیس میشم دوس ندارم یا به افتاب صحرا علاقه دارم و از آب خسته شدم؛ حالا طبیعیه تک تک این افراد نظراشون با هم فرق داره و نظر هیچکسم به درد تو نمی خوره گیرم هزار و یک چیزشون مثل تو باشه. از تجربه ها بپرسید و ببینید اونا رو دوست دارید یا نه ولی جمع بندی رو خودتون با نگاه به درونتون انجام بدید و امکانات در اختیارو خلاصه اینکه ببخشین اگر ُقرم اومده بود
۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه
83 -
a book, and noticed he had his collar on backwards.
The little boy asked why he wore his collar backwards.
The man, who was a priest,
said,'I am a Father.' The little boy replied,
'My Daddy doesn't wear his collar like that.'
The priest looked up from his book and answered,
''I am the Father of many.'
The boy said,
''My Dad has 4 boys, 4 girls and two
grandchildren and he doesn't wear his collar that way!'
The priest, getting impatient, said.
'I am the Father of hundreds',
and went back to reading his book
.
The little boy sat quietly thinking for a while,
then leaned over and said, 'Maybe you should
wear a condom and put your pants on
backwards instead of your collar.'
۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه
82 - فرار
من ازون فرهنگ ,ازون استیل روابط ,ازون توقعات و ازون آدما فرار کردم.
پس چرا باید توقع داشته باشم همکار ایرانیم اینجا تحویلم بگیره و کارمو راه بندازه, کارمند ایرانی واسم تره خورد کنه یا راننده ایرانی بهم خیلی لطف داشته باشه.
اینها همون جماعتن ؛ماها همون جماعتیم .
ولی اینجا تو این جامعه و فرهنگ رقیق شدیم و به چشم نمیایم .
حالا هر چه قدر هم که بخایم گنده گ..ی کنیم و خودمونو نواده کوروش و داریوش جا بزنیم و به جای ایرانی, پرشین معرفی کنیم همونیم که بودیم.
اینا رو برای دوستی گفتم که شاکی بود که موقع گرفتاری ایرانیای هموطنش محل سگ بش نزاشته بودن
۱۳۸۸ آبان ۱۹, سهشنبه
81- free
۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه
80 - رسما
Four Catholic men
and a Catholic woman were having coffee.
The first Catholic man tells his friends, "My son is a priest,
> when he walks into a room,
> everyone calls him 'Father'."
The second Catholic man chirps, "My son is
> a Bishop. When he walks into a room people call him
> 'Your Grace'."
The third Catholic gent says, "My son is a Cardinal. When
> he enters a room everyone
> says 'Your Eminence'."
The fourth Catholic man then says, "My son is the
> Pope. When he walks
> into a room people call him 'Your
> Holiness'."
Since the lone Catholic woman was sipping her coffee in silence, the four men give her a subtle, "Well....?"
> She proudly replies, "I have a daughter, slim, tall,38D
> breasts, 24" stomach and 34" hips. When she walks
> into a room, people say,
"Oh My God."
۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه
79 - ایام
۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه
78 - پروفت
میگم تو چه دینی داری یه چیزی میگه تو مایه پالام پولوم پلیش بعدم خودش میگه فکر نمی کنم بشناسین چون یه مذهب محلیه
( رفتم تو فکر ماست محلی وکره واینا)
میگم خوب اونوقت این دین تون پروفت ش کیه. میگه یعنی چی ؟
خلاصه شروع به توضیح خصوصیات پیغمبر میکنم و براش مثالم میزنم. بازم میگه" آی کنت گت ایت"
بازم تشریح میکنم میگه اهان منظورت لیدره؟ میگم تو همین مایه هاست. میگه داریم .
به خودم میگم مارو باش چقد ر این چیزا که به نظرمون بدیهیات و واجبات هستش واسه یه عده .....محسوب میشه. آخه طرفم یه دانشجو بود با دسترسی به اینترنت و اطلاعات خوب کلی از احوال عالم و آدم ولی تو این یه موردنمی دونم چرا اینقد کم آورد
۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه
77 - اعتیاد
۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه
76 - جوک
A tour bus driver is driving with a bus load of seniors down a highwaywhen he is tapped on his shoulder by a little old lady.
She offers him a handful of peanuts,which he gratefully munches up.
After about 15 minutes, she taps him on his shoulder again and she hands him another handful of peanuts.
She repeats this gesture about five more times.
When she is about to hand him another batch again he asks the little old lady, 'Why don't you eat the peanuts yourself?
We can't chew them because we've no teeth,' she replied.
The puzzled driver asks, 'Why do you buy them, then?'
The old lady replied, 'We just love the chocolate around them.'
۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه
75 - مبادله 2
۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه
74 - مبادله
. کلمبیایی آشنا شدم و کلی گپ زدیم به دوستایی که وضع مشابه دارن توصیه میکنم تست کنند جالبش اینه شانس اینکه بتونی یه ناتیو برا چت پیدا کنی هم هست در حالی که به طور معمول
ندیدم جاهای دیگه همچی امکانی باشه.آدرسش
www.sharedtalk.com
۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه
73 - خلاف
گفتم ااا چقد مثه ایران میمونه
پ .ن: دوستایی که در مورد مسائل مهاجرتی می پرسن من چند بار گفتم خودمم با کمک وکیل اومدم و اصلا تو باغ جریانات مربوطه نیستم و همه رو به استفاده از اطلاعات موجود تو سایت اسمان استرالیا دعوت می کنم
پ.ن.ن: آرش عزیز و دوست دیگه ای که ویدئو لهجه ها رو پرسیدن تو فیس بوک این ویدئو ها میاد و میره من اصلا به مشخصاتش توجه نکردم
۱۳۸۸ مهر ۲۸, سهشنبه
72 - اعتماد ملی
میگن پشت رو نداره ببخشین دیگه!!:)
۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه
71 - اهمیت :))
|
The first jock strap was used in cricket in 1874
اولین کلاه ایمنی در سال 1947 استفاده شد
and the first helmet was used in 1974.
یعنی صد سال طول کشید تا مردها بفهمند که مغز هم عضو مهمیه!!!
It took 100 years for men to realize that the brain is also important .....
(ممنون از دوست باحالی که این ایمیلو فرستاد)
۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه
70 - مشکل
چند وقت پیش تو یه ویدئو های یوتیوب یه خانمی ادای لهجه انگلیسی ملیتهای مختلف رو در میاورد از جمله ایرانیها جالب بود گذشته از اکسنت خاص ایرانی رو استفاده از جمله" نو پرابلم "تاکید کرده بود.
"خوشحال شدم که مشکل ترجمه فرهنگی فقط مختص من نیست و ظاهرا خیلی هم "اشکالی نداره
۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه
69 - بین
اونور وقتی پستهای همایون خان خیری رو راجع به صرفه جویی آب می خوندم یه احساس تهاجم فرهنگی بهم دست میداد ولی اینجا یه دو بار که قبض 70 - 80 دلاری اب دادم دیدم نه تهاجم اقتصادیه و منم به راههای صرفه جویی دقت کردم .
این شستن سطل زباله علاوه بر نا مطبوع بودنش اب حروم کن هم بود منم به جای یه کیسه دو تا تو سطل گذاشتم که هم از تجمع کیسه ها کم کرد و هم میزان الوده شدن سطل و نیاز به شستنش کم شد .خلاصه خودم که هربار کیسه رو بر میدارم و میبینم سطل خشک و تمیزه کلی حال میکنم
حالا بماند که سبد خریدهای چند بار مصرف به جای کیسه نایلون داره بهمون در مورد حفظ محیط زیست تهاجم فرهنگی میکنه
۱۳۸۸ مهر ۱۴, سهشنبه
68 - لاله
فستیوال لاله ها بود و من به خیال اینکه خوب یه چیزی مثل همون گچسر خودمونه غر و لند کنان دنبال همسر گرام راه افتادم.
ولی بازم دیدیم وای, خدا یه تیکه دیگه از بهشتم گذاشته اینجا ؛و اون باغچه ی گچسری لاله ها یه چیزی تو مایه بیشین بینیم بابا و ایناس :)
خیلی دلم میخاد به خاطر این گلهای خوشگلم که شده یه فوتو بلاگ بزنم ولی حیف فرصت اجازه نمیده.
این دفعه عکس بزرگ میزارم دوستان با اینترنت کند سرعت ببخشن.
برنامه تا 13 اکتبر ادامه داره و لینکشم تو کامنتای پست قبل هست محض اطلاع
۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه
67 - آرجی
هرچی با اون کاباره های فیلم فارسی مقایسه کردم دیدم یه جای کار میلنگه .بالاخره برنامه شروع شد و یه پسر جوون با تی شرت و شلوار جین اومد رو سن و شروع کرد صحبت و ملت مشتاق هم از خنده غش و ضعف میکردن منم با یه پوزیشنی که چشمم به عیال نیفته نشستم و تا آخر برنامه به فیلم صمد به نیویورک میرود فکر کردم.
بعد 45 دقیقه هم با کلی سوت کف خدافظی شد و ملت صف کشیدن با آقای آرجی بارکر که از آمریکا برای اجرای این برنامه اومده بودن عکس گرفتن و سی دی اجراشو خریدن.
ما هم با همون احساس که عرض کردم از در اومدیم بیرون.
تو این 45 دقیقه بجز 6-7 دقیقه که این آقا اختصاصا راجع به بالز ودیک خودش صحبت کرد حداقل نود بارم اف حواله موضوعات مختلف کردواین ملت استریل هم خندیدند.
و به این ترتیب ما مورد افزایش فرهنگی قرار گرفتیم. اینم عکس طرف چون یه ماه ونیم اینده در تمام قصبات استرالیا برنامه داره منم تبلیغشو بکنم
۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه
66- ددر
۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه
65 - تره!!
دوستان این گل تره هست منکه تا حالا ندیده بودمش
۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه
64 - ذوق
۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه
63 - تحمل
۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سهشنبه
62 - عید
۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه
61 - اما.م
خاله گف چرا ندارن خوبشم دارن دو دلار نذر کن ببین چه طور حاجت میده .
بعد اخذ نتیجه همسر گرام گیر داد که نذر تو به خاله بده چند روز قبل پرسیدم خاله این امامزاده هه کجاس نذیریمونو بدیم ؟
گف جلو سیف وی ( یکی از فروشگاه زنجیره ای های اینجا) اون عروسک هاپوی بزرگی که گذاشتن واسه کمک به سگای راهنمای نابیناها من نذرامو میندازم اون تو؛ تو هم دو دلارو بنداز اون تو.
خلاصه فهمیدیم اما.مزاده هاپو هم حاجت میده
پ .ن: این فرمت وبلاگو به هم ریختم هرچی هم انگولک میکنم درس نمیشه. کی میدونه چشه؟
۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سهشنبه
60 - شبیه
وقتی اینجا رفتیم ماشین خریدیم ریموت رو که زدم کار نمی کرد به یارو گفتم آقا اینکه خرابه گف نه حتما باطری نداره خلاصه مام دیدیم چند هزارتا که دادیم؛ 4-5 دلارم روش مدتی بعد باطری گرفتیم دیدیم بازم کار نمی کنه؛ گفتم سگ تو ضرر میرم نوش رو می گیرم.
خلاصه گشتیم نبود و حواله شدیم به نمایندگی که چند روز قبل گذارم افتاد و رفتم. گفتم اینو می خام یارو آورد بعد 117 دلار صورتحساب داد.
اینجا بود که فهمیدم حضرتش چرا گفته هر کی به من یه کلمه یاد بده منو بنده خودش میکنه
۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه
59 - زو
دیروز رفتیم دیدن باغ وحش کوچیک ملبورن ، آخه ملبورن دوتا باغ وحش داره یکی به اصطلاح اپن رنج و بازه ولی این کوچیکه حیوانات در قفسن . البته میگم کوچک ؛ 6 ساعت وقت برد تا همشو دیدیم .
۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه
58 - حس
۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه
57 - گرد
۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه
56 - UP
۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه
55 - پلان
۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه
54 - کار
۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه
53 - هم
۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه
52 - قاطی
۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه
51 - ولی
۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه
50 - خوششان آمد!
۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه
49 - کالچر
۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سهشنبه
48 - توان
۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه
47- سبزه
یه دختر خوشگل سبزه که خیلی هم قد بلند وخوشگل و ترکه ای یه .
البته با توافق همسر گرام و در واقع انتخاب ایشون این کار انجام شد وگرنه من به شخصه ازین کارا جرات ندارم بکنم.
خصوصا که خرجم داشته باشه تو این اوضاع بیکاری.
ولی این مورد خیلی جذاب بود و واقعا با همون نگاه اول ترتیبم داده شد و با پیشنهاد عیال فوری موافقت کردم.
حالا موندم اسمشو چی بزارم .
آخه اسم انگلیسیش"یخ سبز قطبی" خیلی تو دهن سخت میگرده؟
پیشنهاد تون چیه؟ اینم عکسش که قابل ابراز نظر باشه.
.
.
۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه
46 - پیرشی
شاید روزگاری که متوسط عمر 40-45 سال بود دعای "پیر شی " و " به پای هم پیر شین" یه جذابیتی داشت ولی امروزه رو نمیدونم fبخصوص تو مملکت گل و بلبل مون افراد از برآورده شدن همچین دعایی چه احساسی بهشون دس میده.من که هیچ پیر رضایتمندی ندیدم.
۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه
45 - میدان
۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه
44 - مدرسه
۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه
43 - هیجان
۱۳۸۸ مرداد ۶, سهشنبه
42 - غایب
۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه
41 - کلاغ
۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه
40 - Ahmadinejad is not my elected president! (ناپرهیزی)
Ahmadinejad is not my elected president!
حالا اینکه اینکار مثلا چه سودی به حال کسی دارد که گاز اشک آور
را با نود درجه انحراف زده اند توی چشمش را می گذریم ازش.
همین، یک پست بنویسید با عنوان Ahmadinejad is not my elected president! و
وش هم تکرار کنید Ahmadinejad is not my elected president! که اینطوری گوگل
حالیش بشود که خلایقی معتقدند Ahmadinejad is not my elected president!.
این هم عکس در اتاق آقای دکتر در دانشگاه علم و صنعت.
۱۳۸۸ تیر ۳۰, سهشنبه
39 - پیشینه
۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه
38 - دادیم !
۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه
37 - توصیه
۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه
36 - همایش
۱۳۸۸ تیر ۱۶, سهشنبه
35 - بقا
۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه
34 - دهکده
۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه
33 - باران
32- تاریخ +18
۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه
31 - سبز
۱۳۸۸ تیر ۹, سهشنبه
30 - دعا
۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه
29 - پت
۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه
28 - خبر
۱۳۸۸ تیر ۲, سهشنبه
27 _ فقط
۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه
26 - زمستان است
۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه
25 - دل
۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه
24 - شکر
۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه
23 - خرداد
۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه
22 - hi!
۱۳۸۸ خرداد ۵, سهشنبه
21 - ملنگوزیسم
۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه
20 - خود دلداری !
وقتی دراواخر برنامه یه تغییر بزرگ و پر استرس مثل مهاجرت بودید اصلاً تعجب نکنید که مالک منزلتان قادر به باز پرداخت مبلغ رهنتون یک ماه بعد تخلیه ملک نباشه یا ماشینتون بعد ده بارآگهی هنوز تو پارکینگ باشه یا اینکه صاحبکارتون نتونه باتون تسویه حساب کنه ویا یکی از اقوام نزدیک در یه شهرستان دور فوت کنه یا هزار چیز دیگه مثل اینا . آخه قوانین مورفی یعنی همون سه پلشت خودمون دیگه
۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه
19- شهر یار
۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه
18- حیف
۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه
17 _ الاغ
کمی بالاتر از چهار راه پارک وی کار کوچیکی دارم با همسر گرام راهی شدیم و متاسفانه از کوچه فرعی که میشه توش پارک کرد رد شدم تمام حاشیه ی رو به شمال پارک مطلقا ممنوعه . تصمیم میگیرم دور بزنم .ترافیک در حرکته در خط کنار به راهم ادامه می دم تا به یه جا خط ممتد قطع بشه و بتونم دور بزنم برسم ؛صد متری جلوتر یه خیابون فرعی وارد اصلی میشه و میشه دور زد راهنما راستمو روشن میکنم و می خام بعد اون فرعی منم با ماشینای خروجی دور بزنم .
یه خانم راننده چسبیده به پشتم و سپر به سپرم میاد هر چی میرم کنار عبور نمیکنه یه دوبار راهنمامو چپ و راست میکنم که بیاد رد شه ولی همچنان سفت بم چسبیده تا حد امکان میرم راست و بعد فرعی توقف میکنم و خانم راننده بوق زنان سر ماشینشو کج میکنه، با دستم به علامت راهنما اشاره میکنم .از پشتم خارج میشه کنارم توقف میکنه و میگه: الاغ اخه این چه وضع رانندگیه ؟؟.....یهو منفجر شدم داد زدم الاغ پدرته ج.. بی شعور و با ماشین رفتم به سمت سینه ماشینش؛ که حرکت میکنه و میره بی توجه به ترافیک دو سمت دور میزنم و کنار خیابون ماشینو ول میکنم میرم کارمو انجام میدم و میام . همسر گرام همچنان با دهان باز و چشمهای گرد تو ماشینه .
شاید اولین بار تو 25 سال گذشته بود که اینجوری مستقیم و چشم تو چشم مورد توهین واقع شده بودم و اولین بار در عمرم که همچین عکس العملی موقع عصبانیت داشتم .
حسابی پکرم و تا عصر حوصله حرف ندارم از دست خودم ناراحتم بخصوص جلو همسر بانو .
تو فکرم که اگه یه مرد بود چیکار میکردم .میرفتم پایین کتک کاری یا اگه ادامه میداد واقعا میزدم به ماشینش .
یعنی اینقدر الاغ بودن بده ،
یا چون خانوم بود
یا چون تقصیری نداشتم
یا .....
نمی دونم
۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سهشنبه
16-گپ
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه
15 - چی توز
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سهشنبه
14- فقط
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۳, یکشنبه
13- آدم
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه
12-بیربط
۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سهشنبه
11-فلو
۱۳۸۸ اردیبهشت ۳, پنجشنبه
10- ورد
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سهشنبه
9- زیبا
۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه
8- :)
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روانپزشک پرسیدم شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگتر است. روانپزشک گفت: نه! آدم عادى در پوش زیرآب وان را بر میدارد. شما میخواهید تختتان کنار پنجره باشد؟! ؟!