۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

12-بیربط

میگن اون قدیم ندیما به یه عربی گفتن:جاسم خبر داری عبود مرد.  گف : ااا اون که دیپلم داش!!
اینو وقتی کامنت این دوستمو خوندم یادم اومد
گف, گرف, چن,اصن, چن بار تا لا خوک دیدین...are you really a doctor? )
دوست خوبم اینم یه سبک نوشتن در دفتر خاطراته شما هم صاحب اختیاری نپسندی ولی این دفتر منه تو تو دفتر خودت به سبک گلستان بنویس:))
 نگین بیربطه ها
پ.ن: یه دوستی گفتن سوژه پست زیبا بودن ازشون عذر میخام و اگر مشکلی هس دستور بدن هاید میکنمش ولی اگه میون 12000 تا دکتری که تو تهرون طبابت میکنن تو اینقدر خوش شانسی که من تو ساعت محدود کارم ویزیتت کنم و به عنوان سوژه انتخاب شی و بعد خودت هم جزو معدود خواننده های اینجا باشی بدون رفتی امریکا  :))

۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

11-فلو

یه خانم سبزه و چاق 40-45 ساله با شوهرش اومد تو نشست و شروع کرد از علایم سرماخوردگیش گفتن و آخر حرفاشم گف دکتر میترسم ؛یه وقت انفولانزا خوکی نباشه؟؟!!خندم گرف میگم خانوم شما هفته ای چن بار گوشت خوک میخورین یا اصن چن بار تا لا خوک دیدین که نگران انتقال انفولانزاشین میگه مگه فقط از خودش باید گرف گفتم نه یه عفونت تنفسی مثل سرماخوردگیه که از خوک شروع شده ولی از دیروز که خبرشو تو رادیو اعلام کردن تا بیاد برسه اینجا حتما بیشتر ازینا طول میکشه و اون جاهاییم که خوک دارن باید بیشتر از شما نگرانش باشن .میگه اخه تو ادارمون اطلاعیه زدن علائمشو گفتن و هشدار دادن؛ بش گفتم کاش واسه همه چی با یه همچی سرعتی هشدار می دادن و مردم هم نگران می شدن میومدن دنبال درمونش شما خطر اضافه وزنتون خیلی بیشتر از انفولانزای خوکیه براتون بهتره به فکر این باشین

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳, پنجشنبه

10- ورد

 در مطبو باز کردم برم تو اطاق انتظار سراغ آب سرد کن دو تا خانم چادری و دو تا دختر کوچولو 5- 6 ساله تر گل ور گل پشت در بودن. پرسیدن دکتر گوش سوراخ میکنین گفتم بعله هر کی مایله اول باشه بره تو بشینه تا منم بیام . با وسایل لازم برگشتم یکیشون تو رو صندلی بود مامانش گفت یه بار تجربه داره ولی زخم شد در اوردیم بسته شده .گفتم پس میدونی درد نداره گف یه کوچولو داره گفتم یه کمی نه زیاد حالا آماده ای گف بزار یه آیه الکرسی بخونم گفتم باشه تند تند وردشو خوند و من یه گوشو سوراخ کردم با صدای گان گوش سوراخ کن اشکش هم در اومد گفتم درد داش مگه گف یه کم گفتم تو که دعا کردی احتمالا دعات تاثیرش کم بوده یه بار دیگه بخون قدیما یه فوتم تو این دعاهه بود فوتم بکن گف چشم دوباره دعا کرد و سخاوتمندانه منو فوت کرد و با شلیک دوم هم اشکش در اومد کلی خندیدم گفتم شاید این دعاهه مال اینجا نبوده اشتباه کردی .حالا هر وقت بزرگ شدی شعر سوراخ دعای مولانا رو بخون متوجه بشی.
در موقع استنجا(تمیز کردن مقعد) وارد است گفته شود : اللـهم إجعلني من التوابین و اجعلني من المتطهرین، و در موقع     استنشاق (تمیز کردن بینی )گفته شود : اللهـم ارحنی رائحة الجنة
شخصی اشتباها در موقع استنجا دعای استنشاق میخواند
آن یکــــی در وقـت استـنجـــا بگـفـت
کـه مــرا بــا بـوی جـنـّت دار جـفـــت
گـفـت شخصــی خـوب ورد آورده ای
لیک سوراخ دعـــــا گـــم کـــــرده ای
ایـن دعـا که ورد بـیـنی بـــــود چــون
ورد بینی را تـــــــــو آوردی بک ون
رائحــــــه جنت زبـیـنی یافـت حـُــــر
رائحـــــه بـیـنی کی آیـــــــــد از دُبـر
ای تـواضــــع بــرده پـیـش ابلهـــــان
وی تکبـّــر بــــرده تـو پـیـش شهــان
آن تکبـّر بر خسان خوبست و چست
هیـن مرو معکـوس عکس بنـد تست
از پـی سـوراخ بـیـنی دسـت گـُــــــل
بـو وظیـفــــه بـیـنی آمــــد ای عـُـتـل
بـوی گـُـل بهــر مشامسـت ای دلیـــر
جای آن بو نیست این ســـوراخ زیـر
کی از اینجـــــا بـوی خـُـلد آیـــد تـرا
بـو ز موضــــــع جــو اگــر باید ترا

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

9- زیبا

دختر معلوم بود کم سن نیست ولی با انحراف چشمی که داشت و فک کلاس تری ( فک پایین جلو زده) اصلا زیبا نبود وبا پلیور کرمی روی مانتو قهوه ای کلفتش بد ترکیب تر هم نشون می داد به همراه مادر چادری و با شکایت از علایم اضطرابی اومده بود و معلوم شد 29 ساله و منتظر پذیرش برای دکترا در رشته فنی از خارج از کشوره وقتی معاینه مو شروع کردم برای کنترل فشار اول کاپشن و بعد اون مانتوهه رو در آورد ؛ زیر اون لباسای مسخره یه جین چسبون و یه تاپ داشت و یه هیکل فوق العاده شکیل که اصلا نگاه آدمو ازون صورت دور میکرد و به یه آدم نا زیبا هم جذابیت مقبولی میداد . 
گفتم بیخود نیست اینهمه عمل دماغ مده ها وقتی قضاوت فقط از ناحیه صورته خوب  معلومه جای مانور خیلی محدوده و همه میخان این یه تیکه پرفکت باشه

۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

8- :)

دیگه داشتم نا امید می شدم چند روز بود به هیچ نحوی نمی تونستم وارد اینجا بشم دچار احساس پشت درماندگی شده بودم.

 این بامزه بود.

 به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى،  از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید  که یک بیمار روانى به بسترى شدن در      بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
 روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از  آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک  فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و  از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.
 من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل  را بردارد چون بزرگ‌تر است. روان‌پزشک  گفت: نه! آدم عادى در پوش زیرآب وان را  بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌تان کنار  پنجره باشد؟! ؟!
 

۱۳۸۸ فروردین ۲۴, دوشنبه

7-حرکت

داریم مقدمات برگشت (یا رفتن) به استرالیا رو فراهم میکنیم واسه همین درگیرم و فرصت آپ کردن دست نمی ده ازون طرف هم رکود بهارانه مطبو گرفته و سوژه خوب پیدا نمیشه .
 گیلکا به این موقع سال میگن گدا بهار چون همه ی مردم پولاشونو خرج عید کردن در پیسی به سر میبرن ؛ ما هم نتیجه رو به صورت کسادی حتی در مراجعه مریض می بینیم.
واسه تغییر ذائقه یه جوک مدیکال بگم .
میگن طرف همورویید داشته ( همون بواسیر مشهور که واریس رگهای داخل مقعده) میره مطب دکتره . بعد معاینه تا دکتر شروع به نسخه نوشتن میکنه تلفن مطب زنگ میزنه و یه بنا که واسه دکتر کار میکرده لیست مصالح مورد نیازشو به دکترمیده که اونا هم تو نسخه بیمار نوشته می شه و اشتباها به دستش داده می شه.
بیمار میره داروخونه؛ نسخه پیچ اصفانی داروخونه تا نسخه رو میبینه با تعجب می پرسه :شوما چدون بودس طرف با خجالت میگه بواسیر داشتم و نسخه پیچ متعجب میگه والا با این نسخه که من میبینم احتمالا طاق کوندون اومدس پاین.
خوش باشین . وقت کردین زیر بارونم برین :)
پ.ن: دوستان سفارش کردن یه دستی به سر گوش اینجا بکشم منم کشیدم ولی یه سری چیزا بهم ریخت هر وقت فرصت شد مرتب می کنم.

۱۳۸۸ فروردین ۱۷, دوشنبه

6- سبز

بهاره دیگه ؛ موافقین سبز شیم:))

5- وارد

یه پسر جوون بیس شیش هف ساله خیلی شیک و مرتبو رو معاینه کردم گفتم انتی بیوتیک نیاز داری خوراکی راحت تره برات یا تزریقی . گف تزریقی.
 نسخمو نوشتم گفتم خوب پس باید این چیزا رو بخوری دو تا آمپولم بزنی. گف نه نه من آمپول نمی زنم .گفتم وا؛ خودت گفتی تزریقی .سرشو انداخ پایین گف ببخشین دکتر ما خیلی وارد نیستیم. کلی خندیدم از دسش و افسوس خوردم به حال سطح دانش عمومی  

4- سینما

یکی از تجاربی که دوس داشتم حتما کسب کنم دیدن فیلمای روز باکس افیس رو پرده سینما بود . واسه همین ملبورن  رفتیم فیلم ناوینگ 
رو که نیکلاس کیج توش بازی میکنه رو تو سینما دیدیم .ترجیح میدادم یه فیلم اکشن ببینم ولی اینم بدک نبود راجع به پایان زندگی بشر و زندگی روی زمین بود. جالبش این بود که علی رغم اینکه فیلم دلچسبی نبود سوژه اش باعث شده چن بار کابوس ببینم که دنیا در حال پایانه. بیخود نیس درجه بندی سنی دارن واسه این فیلما ها

۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه

3- غریبه

الهام عزیز تجربه ای از برخورد با ایرانیای مقیم خارج نوشته بود که خدا رو صد هزار مرتبه شکر من کاملا شرایط متفاوتی رو تجربه کردم. دراین چند روز از ایرانیهای اطرافم که تعدادشون خوشبختانه کم هم نبود واقعا به جز محبت و راهنمایی و دلسوزی چیزی ندیدم . حتی یه روز تو ترن یه نفر بی مقدمه سلام کرد و گف ایرانی و دانشجو هستش و بعد هم تماس گرفت و راهنمایی برای باز کردن حساب و تکس نامبر داش که خیلی مفید بود . من واقعا برای تک تکشون آرزوی شادی و سلامت دارم و مطمئنا الگوی رفتارم در اینده خواهند بود