۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

27 - فرق

هفته  پیش اومده میگه دکتر این گواهی رو امضا کن من برم گواهینامه رانندگی مو تمدید کنم .
میگم خانم مطمئنین میتونید هنوزم رانندگی کنین . میگه مگه چه مه ؟
میگم خوب آخه 85 ساله شدین امسال ، نگا میکنه فقط ؛ سابقه عمل تومور مغزم دارین...یه چشمتون هم که دید نداره...سابقه سکته قلبی هم دارین....زانوهاتونم که جفتش ری پلیس شده ...خودم همین دو ماه قبل فرستادمتون پیس میکر براتون گذاشتن......؟؟؟!!
میگه : اینا همش پارسالم بود فقط پیس میکرم جدیده که متخصص قلب گفت مهم نیست؛ تایید کن برم.
خلاصه با کلی چونه براش محدودیت زمان و مسافت گذاشتم.
این هفته دوباره اومده میگم باز که اومدی ؟ میگه این گواهی رو امضا کن می خام با تور برم سفر، دور انگلیس رودو هفته بگردم . این بار دیگه چونه نزدم گفتم لااقل بزار این که عرضه و روحیه شو داره بره خوش بگذرونه .
 واقعا نمی دونم فرق چیه که پیرهای ما  با یه کمر درد منتظر مردن میشینن . 

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

26 - بقیه

یه زوج کپل مپل سرخ سفید و مسن با لهجه ای که بعدا فهمیدم اسکاتلندیه، سه چار ماه قبل اومدن کلینیک ؛ خیلی شاد و شنگول گفتن ما مریض نیستیم فقط اومدیم که شما بشین دکترمون و نسخه های دارو مون رو بدین.
 گفتم باشه ، تعریف کردن دختراشون اینجا ازدواج کردن و اینها هم تصمیم گرفتن ؛ بقیه عمر رو بیان پیش بچه هاشون در استرالیای افتابی زندگی کنن.
 کارشون رو راه انداختم ؛ ولی گفتم چون تو فایلتون هیچ سابقه ای نیست بهتره یه چکاپ بدین.
 جواب آزمایش آقاهه واسه خون مخفی تو مدفوع مثبت اومد ؛ خبرش کردم بیاد و فرستادمش واسه پیگیری بره کولونوسکوپی.
 بعد ازون مطابق مدل این جایی کپی نامه های متخصصینی که می دیدنش برام میومد و در جریان قرار میگرفتم که براش تشخیص تومور روده داده شد بعد اسکن نشون داد تومور بزرگه و به کبد و ریه هم رفته و اینکه طرف با عمل مخالفت کرده و بالاخره قراره فقط شیمی درمانی بگیره. 
دوباره چند روز پیش اومدن کلینیک این بار به هر حال غصه دار تر از قبل ؛می پرسیدن که میتونم بشون یه خلاصه پرونده بدم چون می خان برگردن.
پیر مرده می گف میخام برم تو جایی که همه دوستا و خانوادم بودم بمیرم.
دلم براش گرفت ؛ بنده خدا چقدر بقیه عمرش کوتاه بود 

۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

25 - عدل

دفعه اول با شکایت ادنوپاتی دیدمش وتوشرح حالش گفت چند ماه پیش برای یه تور شکار به آمریکای لاتین رفته بوده منم راجع به علاقه م به تیراندازی باش صحبت کردم.
غدد لنفاوی سفت و سطحی بودن قرار شد بیاد یکیشو در بیارم بدیم پاتولوژی ؛ وقتی اومد یه سی دی جینگول اورد که این کلیپ سفرمونه ببین تیر اندازی فقط با شکار حال میده. 
تو سی دی یه عکس بود که طرف جلو یه کپه به ارتفاع شاید یک متری از پرنده های شکار شده طوسی رنگ وایساده بود و دور پرنده های بی زبون هم با پوکه های زرد رنگ گلوله تزیین شده بود و یه تعداد طوطی سبزهم ظاهرا برای زیبایی بیشتر، شکار و روی کل این کپه گذاشته بودن . 
یه لحظه خیلی دلم برای حیوونای بی زبون سوخت.
ولی وقتی جواب پاتولوژی اومد ملانوم متاستاتیک و پیگیریها در گیری همه اعضای حیاتی رو نشون داد فکر کردم شاید باید بیشتر به قوانین تعادل در طبیعت فکر کنم