۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

3 - دیوونه

خانم میانسال و با سر و وضع نه چندان مرتب و اضافه وزن مشخص اومده و شکایت کمر درد و پادرد و عدم رضایت از درمانهای انجام شده توسط خدایان روماتولوژی و ارتوپدی پایتخت داره و اصرار برای دریافت یه آمپول کورتون طولانی اثر.
معاینه کردم عکس سی تی و آزمایشا رو دیدم و شرح حال مفصل گرفتم و تشخیصم اینه که اضطراب؛ افسردگی و اضافه وزن و بی تحرکی مشکل اصلیه ،که مقداری ارتروز و پوکی استخوان طبیعی مربوط به سن همراهش شده و باعث به اصطلاح جسمی شدن علائم روانی شده .
 سعی میکنم با زبون ساده واسه مریض شرح بدم تا شیر فهم شه بقول معروف ، و اونم با تکون دادن سر و تائید حرفام به ظاهر دوزاریش میفته. ولی موقع شروع تجویز نسخه بازم میگه :میشه حالا یه دونه ازون آمپول شیریا هم بدین داشته باشم !!؟
بنابرین با اخم و غرغر و توصیه به تحمل موقت درد تا شروع تاثیر دارو های ضد اضطراب و افزایش امادگی بدنی با ورزش امپول شیری هم میدم.
ده روز نشده همون آدم با لب لوچه آویزون میاد که دکتر دردم زیاده آمپوله رو هم زدم ولی خوب نشدم و لطفا یکی دیگه بدین تا بتونم تحمل کنم باز سعی میکنم تا با تشویق و اموزش و ترسوندن از عوارض کورتون راضیش کنم بیخیال شه ولی اصرار میکنه و قبض ویزیتم که دستشه بنابر این دست خالی نمیشه از در بره بیرون وعلی رغم تجویز آمپول مسکن باز هم گردن کجانه آمپول شیری هم میخاد که این بار با ابروهای در هم و نگاه غضب الود می نویسم و میدم دستش تا شاید خجالت کمک کنه و به حرفم توجه کنه.
وقتی هنوز دو هفته نشده باز همون مریض و با همون قیافه و شکایت تو مطب میبینی که طلبکارانه میپرسه پس این چه آمپول شیری یه که شما میدین چرا تاثیر نداره میبینی که مجبوری تو تشخیصت تجدید نظر کنی  به جای اضطراب یه کمی به مسائل جدیتر فکر کنی و برای رضایت مریض هم یه آمپول شیری بدی که حداقل در راستای تشخیصت عمل کنه.
اینجوری میشه که مریضت داروی ضد سایکوزمیگیره و با رضایت سه ماه بعد میاد و دیگه هم کورتون نگرفته و کیفیت خوابش بهتره و برای ورزش انرژی پیدا کرده و به جا چادر گلگلی چرکولکشم یه مانتو روسری مرتب پوشیده........


نگاشته شد برای رفع نگرانی از عزیزانی که داشتن اعتمادشون به پزشکا رو از دست میدادن و بعضی که نواحی خاصی رو تهدید  کرده بودن)  

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

2 - بعد

میگن یه بنده خدایی میره دکتر از درد معده شکایت میکنه دکتر دوا میده. هفته بعد دوباره میره که خوب نشدم و نسخه عوض میشه و این جریان هفته بعد تر و بعد ترترش هم تکرار میشه. تا بعد 10 -15 دفه یه روز که دکتره احتمالا خیلی شاکی بوده همون مریض بازم با همون شکایت میاد و دکنرم 4 لیتر اسید سولفوریک 98 تجویز میکنه قبل از غذا یکجا میل شود.طرف میره دیگه نمیاد دکترم راضی که شرش کم شد و بعد البته عذاب وجدان میگیره و وجدان درد کشته بودتش که بعد سه 4 سال یارو رو تو خیابون میبینه .طرف میاد بغلش میکنه ماچ و دستتونو ببوسم و خلاصه اینکه: دکتر دستت طلا عجب نسخه ای بود این آخری خوب خوب شدم .فقط نمی دونم چرا ازون به بعد هر وقتی می گ..زم شورتم سوراخ میشه.
اینا رو که گفتم شاید واسه شما جوک باشه ولی واسه ما ها خاطره هسش .
 آخه خودم هم یه مریض داشتم با شکایت کمر درد یه خانمی بود و حتما هم آمپول می خاس و منم یه دفه که شاکی بودم براش یه آمپول درمان ضد اسکیزوفرنی نوشتم که آهسته رهش بود به قول این امروزیا ، و طرف سه ماه بعد اومد که کتر الاهی جدت خیرت بده من بعد چند سال این چن ماهه راحت خوابیدم ولی درده داره بر میگرده یکی دیگه از همون آمپولا بده
بعععله همه این قصه ها وقتی یادم اومد که تو این برنامه آموزش مداوم اینا راجع به تشخیص بیماری های روانی دیدم چه درصد بالایی از بیمارای مبتلا به  دو قطبی با تشخیص غلط اضطراب یا افسردگی مدتهای طولانی درمان میشن