۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

43 - هیجان

دیشب برای فرار از دلشوره و چرخ زدن تو سایتا واسه کسب خبر از مراسمات در ایران رفتیم سینما.
هری پاتر رو رو پرده دیدیم و بسی حسرت خوردیم واسه بیست دلار پول بلیط .
خیلی مزخرف بود در مجموع در همون حدی که از کنار خیابون 1500 تومنی شو بخرین ببینین می ارزه .
خلاصه وقتی برگشتیم هم از حضور پر شور امت در صحنه مشعوف شدیم بخصوص شعار جمهوری ایرانی اینبار جالب بود و حضور شهرستانیها خصوصا اصفهان شیراز و رشت که گسترش هیجانات رو نشون میداد .
خیلی مشتاقم برنامه هایی که با تبلیغات و دعوت عمومی همراه بودو ببینم چی میشه مثل روز قدس و نماز فطر و اینا .
منتظریم

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

42 - غایب

دفعه اول که اومدیم اینجا از اولین کارامون خرید خط موبایل بود . ولی بر خلاف ولایت خودمون خبلی کم دیدم افرادی که موبایل به کمرشون باشه یا در حال حرف زدن با اون باشن واین موضوع برام چشمگیر بود. راستش بی موبایل من همش کلافه بودم و احساس لخت بودن داشتم.
این بار هم باز در روزهای اول ورود خط اعتباری رو به اصطلاح پست پید کردیم ؛ ولی وقتی تو این چند وقته فقط دو سه بار زنگشو شنیدم و فقط اس ام اس تبلیغاتی باش دریافت کردم و اخر ماه هم 40 دلار شارژشو دادم . دلیل کم دیدنشو درک کردم .
حالا مدتیه وقتی میرم بیرون گوشی جا میمونه تو خونه و منم اصلا احساس لخت بودن و کلافگی بی خبری رو ندارم نمیدونم شاید به این دلیله که هنوز زندگی اجتماعی رو به شکل جدی شروع نکردیم ولی به هر حال بد نیست.

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

41 - کلاغ

دوجلسه کلاس تمرین رانندگی رفتم . دقیقا احساس کلاغه که سعی در تقلید راه رفتن مثل کبک داشت رو درک می کنم .
دیروز در جلسه ای که با گروهی از بر و بچه های گل ساکن ملبورن داشتیم و حامد عزیز بانی اون شده بود یکی از بچه ها اشاره به شباهت مهاجرت و تولد دوباره داشت .
ا مروز بعد جلسه دوم کلاس دقیقا عمق حرفشو درک کردم .تازه تولد دوباره با فورسپس وپوش از بالا. سخته بخدا؛ 22 سال سابقه رانندگی تو اون هر دم بیل ترافیک رو بدون حادثه داشتم ولی حالا میبینم هیچ کارم مثل یه راننده متمدن نبوده .:)
از دوستایی که هنوز به اینجا سر میزنن متشکرم ، سعی میکنم بازم منظم بشم ولی فعلا مایه سوژه هام تغییر کرده .

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

40 - Ahmadinejad is not my elected president! (ناپرهیزی)

کمانگیر عزیز در پست اخیر خود پیشنهاد کردن که با گذاشتن یک پست با
عنوانAhmadinejad is not my elected president! و
تکرار این جمله در متن باعث بشیم گوگل جان عزیز در مقابل
سرچ نام خوشتیپ ترین پرزیدنت کشورمون
جمله Ahmadinejad is not my elected president!رو
به عنوان جواب نشون بده. اصلا من چون ادم اهل سیاستی نیستم؛ خود
پست آرش رو میارم چون تا اونجا که خبر دارم
سایتش فی .لترم هست و بالاخره یه نا پرهیزی کرده باشم.
Ahmadinejad is not my elected president!

در برابر بمب ِ گوگلی، این هم یک بمب وبلاگی. اگر پستی با این
عنوان در وبلاگتان بگذارید پیشنهاد گوگل
رای Ahmadinejad می شود
این جمله ی بالایی، که اینجا هم تکرارش می کنیم،

Ahmadinejad is not my elected president!

حالا اینکه اینکار مثلا چه سودی به حال کسی دارد که گاز اشک آور

را با نود درجه انحراف زده اند توی چشمش را می گذریم ازش.

همین، یک پست بنویسید با عنوان Ahmadinejad is not my elected president! و

وش هم تکرار کنید Ahmadinejad is not my elected president! که اینطوری گوگل

حالیش بشود که خلایقی معتقدند Ahmadinejad is not my elected president!.

این هم عکس در اتاق آقای دکتر در دانشگاه علم و صنعت.

http://avayemoj.com/2009/07/22/ahmadinejad-is-not-my-elected-president/
عکس از اینجا (لینک خراب شده است) - ایده ازطریق سارای آوای موج


۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

39 - پیشینه

برای اقدامی نیاز به پلیس کلیرانس یا عدم سوئ پیشینه پیدا شده . ناچارا گذارم به پاسگاه پلیس استرالیان افتاد .
از در که رفتم تو هیشکی نبود نه داخل سالن نه پشت کانتر کمی دور برمو نگاه کردم دستگاه اسمارتیز فروشی و نوشابه فروشی و یه مشت خرت و پرت فروشی دیگه کنار کانتر قرار داشت .
یه آقای پلیسی از در پشت کانتراومدو بعد چاق سلامتی متداول گفتم چی میخام رفت فرمها رو کپی کرد اورد به دقت برام توضیح داد چه کنم؛ علی رقم اینکه بهش گفتم تو سایتتون خوندم ولی کنار دسم وایساد تا پرش کردم و خودش جاهای لازمو امضا کرد و کپی مدارک منو تایید کرد و تا دم در بدرقه شدم . خلاصه خیلی یاد نیرو انتظامی خودمون کردم.
روزای آخر قبل اومدن دنبال سابقه گواهینامه گذارم به شهرک آزمایش افتاد .دم در دژبان با یه لهن(لحن :)) تندی گف: درکیفتو باز کن .
تو چشاش نگا کردم گفتم منظورتون لطفا کیف تونو باز کنیده ؟ جا خورد تا گوشاش سرخ شد گف بله عذر میخام آخه مام خسته میشیم . زدم رو شونش گفتم دلیل خوبی نیس .
ولی در مقایسه با حجم کار اینا شاید دلیل خوبی بود.
Our services_main

۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

38 - دادیم !

امتحان رو دادیم .ولی چه دادنی ؛ ظاهرا خداوند متعال دایره مربوط به ایرانی جماعتش خیلی درگیریهای مهمتر داش مارو پشم تحویل نگرفت خلاصه گند زدیم اومدیم و فکر کنم روز از نو روزی از نو باید دوباره شروع به خوندن کنیم و یه بار دیگه بدیم این امتحان عزیز رو .
واقعا پزشکا زندگی شیرینی دارن خیلی بشون خوش میگذره . کلی حال میکنن ؛ پول پارو میکنن , همه تحویلشون میگیرن کلی کلاس دارن واسه خودشون . هیشکی نیس این دادناشونو ببینه که . شب نخوابی و استرس قبل و حین و بعد این امتحانا و حال گیری چنین گندزدنایی اونم تو این سن و موقعیت .ازون بدتر هم توضیح دادن برای همه ابنا بشر که چی شد و چرا .
ولی ما با پر رویی تمام ایستاده ایم و باز خواهیم داد حتی اگر دفعه بعد شب قبل امتحانمون اسرائیل حمله اتمی بکنه !!

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

37 - توصیه

مدتهاست دلم می خاد راجع به موضوع استفاده از درجه تب توی مطبها یه توصیه ای بکنم ولی نمی تونستم راه مناسبی برا اطلاع رسانی خوب پیدا کنم. گفتم تا موضوع از یادم نرفته اینجا بزارمش لاقل همین چند تا دوستی که اینجا سر میزنن ببینن.
درجه تب جیوه ای تو اغلب مطب ها در ایران بیشتر جنبه تزیینی داره و همکاران معمولا یه جوری از زیر استفادش در میرن ولی اونجا هایی هم که استفاده میشه احتمال داره {تاکید بر احتمال}به علت عدم نگه داری صحیح ممکنه{تاکید بر ممکن بودن} باعث انتقال الودگی بشه. چون کمتر دیدم دوستان تعویض مرتب ماده ضد عفونی کننده شو انجام بدن و یا مقدار کافی ازضد عفونی کننده مناسب داخل ظرف نگهداریش باشه.
خلاصه توصیه ام اینه که ازین به بعد دکتر میرین یا یه درجه تب شخصی با خودتون ببرین یا درجه تب تونوقبل رفتن به دکتر بگیرین که از مال دکتر استفاده نکنین {اصلا مال دکترا رو تو دهنتون نکنین :)) }. مگر اینکه درجه تب دکترتون از مدلای جدید دیجیتال داخل گوشی با سر قابل تعویض باشه .

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

35 - بقا

اینجا تو حیاط سه دسته پرنده تو سایز مرغ مینا تو باغچه می بینیم .
یه عده سیاه هستن مثل سار یه عده قهوه ای و کله سیاه و یه عده طوسی .هر دسته باهم میان و هر کی اول برسه بقیه رو نمیزاره بشینن.
تو هر دسته هم بعضیا گردن کلفت تر از بقیه هستن تا سیر نشن اونام نمیزارن دوستاشون چیز بخورن .
راز بقا داریم خلاصه .
صب داشتیم صبحونه می خوردیم صدای یه برخوردی با شیشه اطاق خواب شنیدیم .رفتیم پشت شیشه یه دسته از طوسیها دنبال یکی از مشکی ها کرده بودن اونم خورده بود تو شیشه؛ ما رسیدم همه نشسته بودن زمین و اون که خورده بود توشیشه تلو تلو می خورد و بعد کله پا شد، بعدم اون بقیه د بزن تو سر و چش چالش .
اینورم همسر گرام جیغ جیغ برو نجاتش بده .
رفتم بیرون؛ بالا سرش که رسیدم، مرده بود بد بخت .
خلاصه تا شب عیال می پرسید چرا اینکارو کردن؟ اینجا چرا اینکارو کردن؟اینا که خیلی جا دارن !چرا همو میزنن ؟
حسابی از دیدن راز بقا ی لایو شوکه شده بود فیلمی داشتیم

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

34 - دهکده

یه دوستی میگه اینجا خبری از آرش نیست وچرا در زمینه انقلاب نمی نویسی.
لازمه یاداوری کنم همونقدر که بقول معروف در دهکده جهانی فواصل کم شده که ما ازین این سرو اونسر عالم درجریان ریز مسایل مملکتمون در عرض ایکی ثانیه قرار میگیریم .همونقدرم کوچیک شده که اهل این ده برای اونایی که کنجکاو شناختن ماهیت افرادن قابل شناسایی و تهدید باشن .
حالا نه اینکه ما عددی باشم و نگران از جان و مال؛ ولی همچنان ترجیح میدیم همین دسته گلی که هستیم بمانیم .
اگر غیر این بود خودمونو پرتاب نمی کردیم این سر دنیا ؛چون اونجا که بودیم وسط گود بودیم وقبل از خیلیا جاهای که لازم بود شعار داده بودبم .
حالا هم مخالفتی ندارم اگر واقعا کار مفیدی بتونم بکنم ؛ ولی همونطوری که یه دوستی تو یه کامنتی واسه یه پست دیگه ؛ قبلها اشاره فرموده بودن، دکتر جماعت محافظه کار و عافیت طلبن { البته چون بحث مالی بود گفته بودن چس خورم هستیم که من سانسورش کردم}.
خلاصه همین که مخالفت نمی کنم یعنی عین مبارزه از کنار گود عزیز برادر

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

33 - باران


سالها بود حداقل در تهران ، باران برامون حکم یه ضرب آهنگ شنیدنی روی کانالای کولر رو پیدا کرده بود و کمتر می دیدمش؛ ولی این چند روزه کلی از تماشای بارون بیرون پنجره لذت بردم .
جای همه باران دوستا خالی

32- تاریخ +18

داشتم زنان می خوندم یاد ماجراهای دوره دانشجویی افتادم گفتم یه انتراکتی بدم بنویسمش .
به ما گفتن آخرین دوره ای هستیم که آقایون بخش زنان رو عملی میگذرونیم .
نمی دونم واقعا این طور شد بعدش یا نه ولی دلیل این امر ذهنیت یه عده از آقایون آیات عظام از موضوع کار آقایون تو این بخش بود و جمله مشهور جناب منتظری که گفت آقایون متخصص زنان بهتره یه کار ابرومندتر واسه خودشون پیدا کنن نمونه ش بود.
میگفتم؛ مشکل رو ظاهرا یه گروه قبل از ما تو یه بیماریتان آموزشی تو کرج درس کرده بودن به این شکل که روتین بوده انترنا اول شیفت مریضا رو تو کلینیک واسه معاینه آماده می کردن و بعد معاینه اولیه اتند میومده و بحث میکرده و درمان انتخاب می شده .
سیستم بیمارستان یه تعداد زیاد تختهای مخصوص معاینه زنان تو اطاقکهای کوچیک بوده و هر مریضو سه تا انترن آماده و بعد گذاشتن اسپکولوم معاینه وبا اتند مشاوره میکردن .
یه روز از قضا همسر امام جمعه وقت کرج میان اونجا برای معاینه و از شانس دو تا آقا و یه خانم انترن ایشونو رو تخت میزارن واسپکولومو داخل واژن باز و فیکس میکنن هر سه معاینه میکنن و بعد در انتظار استاد مشغول گل گفتنو گل شنفتن میشن؛ استاد محترم هم سر یه عمل اورژانس گیر کرده بوده نمیاد .
خانم امام جمعه هم لنگ در هوا با اسپکولوم در محل شاهد گپ زدن انترنهای محترم بوده و بعد یک ساعت با داد بیداد میاد پایین و قول میده شکایت به امام بکنه.
ازون به بعد ظاهرا در بخش به روی آقایون بسته میشه.
اینم بخشی از تاریخ برای ثبت.
پ .ن : تختهای معاینه زنان یا به اصطلاح ژنیکولوژی دو زیر پایی جدا داره که پا هارو باز وبالا نگه داره.اسپکولوم هم یه وسیله برای باز کردن کانال واژنه شبیه انبر

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

31 - سبز

اینجا قاعدتا الان زمستانه ولی دیروز در یک مسیر ده دقیقه ای تا اولین مرکز خرید بیش از پنجاه نوع بوته گل گلدار تو باغچه ها دیدیم و همه جا سبزه به چه زیبایی . همسر گرام میپرسه پس بهار بشه چه جوریه اونوخ ؟
پ . ن : الهام عزیز ؛ خواهر خوبم دعوت کرده که سبز بمانیم .ما سی چل ساله سبزیم , سه چار سال دیگه هم مجبوریم سبز بمونیم دیگه. چشم