خانم میانسال و با سر و وضع نه چندان مرتب و اضافه وزن مشخص اومده و شکایت کمر درد و پادرد و عدم رضایت از درمانهای انجام شده توسط خدایان روماتولوژی و ارتوپدی پایتخت داره و اصرار برای دریافت یه آمپول کورتون طولانی اثر.
معاینه کردم عکس سی تی و آزمایشا رو دیدم و شرح حال مفصل گرفتم و تشخیصم اینه که اضطراب؛ افسردگی و اضافه وزن و بی تحرکی مشکل اصلیه ،که مقداری ارتروز و پوکی استخوان طبیعی مربوط به سن همراهش شده و باعث به اصطلاح جسمی شدن علائم روانی شده .
سعی میکنم با زبون ساده واسه مریض شرح بدم تا شیر فهم شه بقول معروف ، و اونم با تکون دادن سر و تائید حرفام به ظاهر دوزاریش میفته. ولی موقع شروع تجویز نسخه بازم میگه :میشه حالا یه دونه ازون آمپول شیریا هم بدین داشته باشم !!؟
بنابرین با اخم و غرغر و توصیه به تحمل موقت درد تا شروع تاثیر دارو های ضد اضطراب و افزایش امادگی بدنی با ورزش امپول شیری هم میدم.
ده روز نشده همون آدم با لب لوچه آویزون میاد که دکتر دردم زیاده آمپوله رو هم زدم ولی خوب نشدم و لطفا یکی دیگه بدین تا بتونم تحمل کنم باز سعی میکنم تا با تشویق و اموزش و ترسوندن از عوارض کورتون راضیش کنم بیخیال شه ولی اصرار میکنه و قبض ویزیتم که دستشه بنابر این دست خالی نمیشه از در بره بیرون وعلی رغم تجویز آمپول مسکن باز هم گردن کجانه آمپول شیری هم میخاد که این بار با ابروهای در هم و نگاه غضب الود می نویسم و میدم دستش تا شاید خجالت کمک کنه و به حرفم توجه کنه.
وقتی هنوز دو هفته نشده باز همون مریض و با همون قیافه و شکایت تو مطب میبینی که طلبکارانه میپرسه پس این چه آمپول شیری یه که شما میدین چرا تاثیر نداره میبینی که مجبوری تو تشخیصت تجدید نظر کنی به جای اضطراب یه کمی به مسائل جدیتر فکر کنی و برای رضایت مریض هم یه آمپول شیری بدی که حداقل در راستای تشخیصت عمل کنه.
اینجوری میشه که مریضت داروی ضد سایکوزمیگیره و با رضایت سه ماه بعد میاد و دیگه هم کورتون نگرفته و کیفیت خوابش بهتره و برای ورزش انرژی پیدا کرده و به جا چادر گلگلی چرکولکشم یه مانتو روسری مرتب پوشیده........
نگاشته شد برای رفع نگرانی از عزیزانی که داشتن اعتمادشون به پزشکا رو از دست میدادن و بعضی که نواحی خاصی رو تهدید کرده بودن)
معاینه کردم عکس سی تی و آزمایشا رو دیدم و شرح حال مفصل گرفتم و تشخیصم اینه که اضطراب؛ افسردگی و اضافه وزن و بی تحرکی مشکل اصلیه ،که مقداری ارتروز و پوکی استخوان طبیعی مربوط به سن همراهش شده و باعث به اصطلاح جسمی شدن علائم روانی شده .
سعی میکنم با زبون ساده واسه مریض شرح بدم تا شیر فهم شه بقول معروف ، و اونم با تکون دادن سر و تائید حرفام به ظاهر دوزاریش میفته. ولی موقع شروع تجویز نسخه بازم میگه :میشه حالا یه دونه ازون آمپول شیریا هم بدین داشته باشم !!؟
بنابرین با اخم و غرغر و توصیه به تحمل موقت درد تا شروع تاثیر دارو های ضد اضطراب و افزایش امادگی بدنی با ورزش امپول شیری هم میدم.
ده روز نشده همون آدم با لب لوچه آویزون میاد که دکتر دردم زیاده آمپوله رو هم زدم ولی خوب نشدم و لطفا یکی دیگه بدین تا بتونم تحمل کنم باز سعی میکنم تا با تشویق و اموزش و ترسوندن از عوارض کورتون راضیش کنم بیخیال شه ولی اصرار میکنه و قبض ویزیتم که دستشه بنابر این دست خالی نمیشه از در بره بیرون وعلی رغم تجویز آمپول مسکن باز هم گردن کجانه آمپول شیری هم میخاد که این بار با ابروهای در هم و نگاه غضب الود می نویسم و میدم دستش تا شاید خجالت کمک کنه و به حرفم توجه کنه.
وقتی هنوز دو هفته نشده باز همون مریض و با همون قیافه و شکایت تو مطب میبینی که طلبکارانه میپرسه پس این چه آمپول شیری یه که شما میدین چرا تاثیر نداره میبینی که مجبوری تو تشخیصت تجدید نظر کنی به جای اضطراب یه کمی به مسائل جدیتر فکر کنی و برای رضایت مریض هم یه آمپول شیری بدی که حداقل در راستای تشخیصت عمل کنه.
اینجوری میشه که مریضت داروی ضد سایکوزمیگیره و با رضایت سه ماه بعد میاد و دیگه هم کورتون نگرفته و کیفیت خوابش بهتره و برای ورزش انرژی پیدا کرده و به جا چادر گلگلی چرکولکشم یه مانتو روسری مرتب پوشیده........
نگاشته شد برای رفع نگرانی از عزیزانی که داشتن اعتمادشون به پزشکا رو از دست میدادن و بعضی که نواحی خاصی رو تهدید کرده بودن)