۱۳۸۷ اسفند ۹, جمعه

120- نمک

یه خانم تیتیش و همسرش اومدن تو مطب و خانم هنوز رو صندلی نشسته گفت : آقای دکتر یه سینوزیت کهنه دارم که خیلی وقته عذابم میده . منم بی مقدمه برگشتم به شوهرش کفتم :آقا خوب یه سینوزیت نو براشون بخرین دیگه!؟ ویهو با چشای گرد شده و متعجب هردو شون روبرو شدم .مجبور شدم فوری عصامو قورت بدم و خیلی جدی کارمو انجام بدم.
چند وقت پیش یه مقاله تو روزنامه بود که پزشکایی که خوش اخلاق و شوخن رابطه بهتری با مریضاشون برقرار میکنن .
فک کنم باید یه تکذیبیه براشون بفرستم .
ولی جدی چه اشکال داره دکتر با نمک باشه؟؟

۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

119-غده

جوونک یا افغانی بود یا مال طرفای خراسان و معلوم بود کارگر ساختمانه. اومد خیلی خجولانه نشست رو صندلی و شکایت از شکم درد و نفخ و این حرفا بعدم گفت دکتر شکمم چند وقته غده غده شده .
بعد شرح حال وکنترل مقدماتی خابوندمش رو تخت که شکمشو به دنبال غده معاینه کنم. بعد مانورهای معمول برای شل کردن شکم و پرت کردن حواسش معاینه کردم و چیزی پیدا نکردم گفتم غده ها کجان که میگی سرشو بلند کرد و عضله شکمش که به خاطر کار عملگی تیکه تیکه و خط دار شده بودو نشونم داد گفت اینا .
خندم گرفت گفتم مومن ما مدتهاس داریم جون میکنیم تا یه کمی شیکممون جمع و جور شه حالا تو واسه شیکم چار خطت اومدی دکتر!!؟

۱۳۸۷ اسفند ۳, شنبه

118-استرس

همایون خیری تو وبلاگش (آزاد نویس)زندگی یه همکار فرانسویشو که با اسم مستعار پلنگ صورتی ازش نام میبره با یک فرد مشابهش در ایران مقایسه کرده بود .مراحلی که اون فرد تا حدود 35 سالگی گذرونده بود و یه دکترا عصب شناسی داشت و مراحلی که ماها تا کسب اون درجه و جایگاه باید طی کنیم .و سهم ما جهان سومیها فقط استرس بود و استرس ،انقلاب ؛جنگ ،انواع بلایای طبیعی و غیر طبیعی ،و انواع فشارهای خانوادگی و اجتماعی ودرسی.
حالا هم که دریچه ای به جهان اول برام باز شده می بینم چقدر دیگه باید استرس تحمل کنم. امتحان ها ؛ کارپیدا کردن ؛ جابجایی؛ دوری و مسئولیتها و وظایف به عنوان شوهر برای کم کردن فشار از روی همسر گرام .
فکر به این موضوعات حسابی دچار دلشوره ام کرده و حس میکنم برخوردام عصبی شده و اون آرامش همیشگی و لازم رو ندارم نمی دونم از کدوم برنامه کاریم باید شروع به کم کردن بکنم و برنامه مطالعمو منظم کنم.
بیچاره مریضام، .........شمام اگه یه روزی دکترتون فقط به حرفتون گوش کرد و نسخه نوشت ؛بدون سوال و توجه خاص بدونین شاید اون خوش بخت مثل من مخش موقتا در حال قوزفیچ هستش.

۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

117-رک

خمیازه کشان و سلانه سلانه با شلوار شیش جیب و کاپشن خلبانی در حالی که یه دستش توجیبش بود اومد تو ولو شد رو صندلی معاینه وگف دکتر برام قرص بنویس داروخانه بی نسخه نمی ده . با تعجب نگاش کردم . برگشت گف اگه ننویسی میرم تو خیابون شیره می خرم .براش 100 تا قرص نسخه کردم .
فک کردم پولش تو جیب من و داروخونه بره بهتره تا تو جیب مواد فروشا و قاچاقچیا اون که تصمیمشو گرفته منم هیچ قدرتی برا توقفش ندارم .

۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه

116-حالگیری

امروز یکی از دوستان وبلاگستان که مدتی هست دچار چالشهای خانوادگی شده بعد از دو سه بار دریافت مشاوره با ایمیل و یا در قالب کامنت میلی زد و طلب کمک کرد .در تمام برخوردهای قبلی در عالم مجازی نه خیلی صمیمی ونه با احساس خاصی فقط به عنوان مشاور به ایشون کامنتهایی داده بودم که هر خانم دیگری در این شرایط از من می شنید ؛چون اونا باورای قلبی در مورد روابط خانوادگیه.مواردی مثل عدم وابستگی افراطی ،تاکید بر استقلال فردی و اهمیت به سلامت و توجه به آینده.
در حالی که کاملا در مورد جواب دادن به این عزیز دچار تردید بودم بعد از مشاوره با همسر گرام شماره موبایلمو گذاشتم و بر خلاف اعتقادم از جلد دنیای سایبر خارج شدم .
حوالی عصر بود که در محل کار گوشیم زنگ خورد و آقایی که خودشو همسر اون بنده خدا معرفی می کرد شروع به صحبت کرد .اگرچه خیلی سعی داشت مودب باشه ولی فهوای کلامش تهدید بود و متهم کردن من به دخالت در امور خانوادگی و تشویق همسرشون به جدایی و با کلماتی که خیلی خوش رنگ و بو نبود .
من در یه شرایط خاص بودم و مجبور شدم فقط شنونده باشم .در احساسی بین سو تفاهم و سو استفاده از گفته ها و شخصیتم بودم و تنها به این خواهش که اجازه بدن بعدا تماس داشته باشیم تا راجع به موضوع صحبت کنیم بسنده کردم.ولی بعد با اس ام اسی که حاوی آدرس منزلم بود احساس تهدید و سو استفاده ام تشدید شد.و اگرچه که ابتدا تلاش کردم تماس بگیرم ولی بعد ا یه پیام گذاشتم تا خودش تماس بگیره چون مطمئنم گناهی ندارم که بخام از خودم دفاع کنم.

دیروز تو مترو حال یه پیرمردی به هم خورده بود و تقریبا از هوش رفته بود در حالی که بالای سرش بودم هیچ دخالتی نکردم و گذاشتم افراد عادی کمکهای اولیه در حد اطلاعشونو ارائه کنن چون شنیده بودم این رفتارا بهانه هایی واسه کیف دزدی و تلکه مداخله کننده ها در مراحل بعدیه وحالا احساس می کنم این موضوع در دنیای سایبر ایرانی هم صدق میکنه وبهتره آدم فقط به فکر خودش باشه .
خداوند به ههممون کمک کنه وبه راه راست هدایتمون کنه.

۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه

115-شانس

خدا واقعا کارش درسته؛ما درست تو تعطیلات عید باید بریم مسافرت که اینور بلیطها بی سی درصد گرونتره به خاطر فصل؛ اونورم باید تو گراند پریکس ملبورن برسیم که هتلها 20 درصد گرونترن به خاطر شلوغی و مسافر

اومد-114

بعد از یک هفته دلشوره نهایی بالاخره امروز نامه تایید یه صدور ویزا اومد.
حالا باید بریم بچسبونیمش تو پاس.دقیقا 27 ماه 20 روز منتظر این روز بودیم؛ تازه این مال بعد 6-7 ماه زمانیه که تصمیم گیری و مدرک جور کردن و اسس برد.
وحالا باید دوباره شروع کنیم از یک .
نمیدونم فقط هنوزهیجان زده ام یا شاید یه کم ترسیدم.به هر حال از تغییر ابایی نداریم ،هیچ وقت نتیجه بدی نگرفتم این بار هم مطمئنا رفتن به جهان اول و خروج ازین چرخه معیوب فرصتیه که لااقل واسه نسلهای بعدیم شانس و امکانات به همراه داره.
خوب ،چرخ گردون؛ بگرد تا بگردیم

۱۳۸۷ بهمن ۱۹, شنبه

113-کودکی

به مادرش که گفتم براش یه ماسک بخرین خارج از خونه بزنه چشماش برق زد و پاشد وایساد و همینطور وسط حرف من برگشت به مامانش گف الان از داروخونه بخریم و با یه نگاه مات بلند بلند گفت از فردا میزنم میرم مدرسه اونقدر تو رویای ماسک زدن بود که حتی نشنید گفتم امپولم بزنه.و بعد دوباره به مادرش گفت مامان الان میخری میشه همین الانم بزنم.انقدر تو یه حس خوشمزه ای غوطه میخورد که واقعاحسودیم شد انگار نمیدونم مثلا قرار بود براش یه ست دولچه گابانا بگیرن .شاید اگه بگن به من یه فراری بدن هم خیلی اینجوری نشم ولی امان از دنیای کودکی
واقعا خوبه آدم حسای خوب اون دوره رو فراموش نکنه

۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

112-(دارارارام ( به سبک موزیک فیلمهای مهیج

خوب کارای ما دارای وارد مراحل جدید میشه؛ کیس افیسر پرونده مهاجرتمون گفته اگه ظرف یه ماه اولین ورود رو انجام میدین بتون ویزا بدم ، وگرنه دوباره باید پروسه مدیکال چک رو طی کنید که خودش سه چار ماه زمان میبره .
مام گفتیم سگ تو ضرر...بده میایم . ولی...او هنوز نداده است و ما همچنان منتظریم تا بیاید شاید :)) واسه همین چند روزه در هیجانیم و به دنبال یه سری اقدمات جهت سفر احتمالی

۱۳۸۷ بهمن ۱۴, دوشنبه

111- گناه

منشی اومد تو که گارگر نونوایی بغل اومده مریضه گناه داره ویزیت نگرفتم .گفتم باشه.اومد تو وبا همون سر وضع آردیش ؛معاینش کردم ریه هاش افتضاح بود پرسیدم سیگار میکشی گفت آره روزی دو پاکت!!نسخشو نوشتم دادم و گفتم لطفا ویزیتتون رو هم بدین به منشی !!.
وقتی واسه روزی دو پاکت سیگار کشیدن پول داره هزینه کنه چرا باید سالی ماهی یه بار پول ویزیت دادن گناه داشته باشه؟؟

110-زبان

یه آقای جا افتاده با سر و موی ژولیده و ریش نتراشیده و کتی که سر استینش ریش بود اومد تو با همون بوهای مشهور نشست و با لهجه شیرین ترکی گف: دچتر من همین موچت فروشی اونور خیابونم؛ همسایتونم .گفتم خوب بفرمایین ؛و شکایتشو از سرماخوردگی شنیدم تو معاینه فشارش 13 روی 10 بود تو شرح حالش سابقه فشار نداشت .
بعد از نوشتن و توضیح نسخه گفتم بابا جان ،فشار مینیمم تون بالاس ،باید بازم کنترل کنید از نگاهش متوجه عدم تفهیم جمله شدم دوباره گفتم عدد پایین فشارخونتون تون بالاس!! و بعد خودم دیدم که این انگار بدتر از قبلی بود. توضیح دادم فشارتون دوتا عدده که اولی مال موقع انقباض قلب و دومی مال موقع انبساط اونه حالا مال شما دومی که عدد پایینیه هست بالاس ؟!! بازم ابروهاش بالا و گوشه لباش پایین بود و پرسید حالا فشارم چطوره پایینه یا بالاس؟گفتم معلوم نیست شما دو بار دیگه بیا من کنترل کنم تا بهت دقیق بگم .
وسط تهرون و به زبان فارسی نمیتونیم مریض رو شیر فهم کنیم نمیدونم در تاسمانی با ابورجینهای استرالیان چه خواهیم کرد؟