۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه

121- رکود

این چند روزه حسابی رکود رو داریم تجربه می کنیم و کلی وقت برای فیلم دیدن و زبان ودرس خوندن تو مطب پیدا میشه.
اسلوم داگ میلیونر رو دیدم و تا حدودی لذت بردیدم در کل با همه شلوغ کاری اسکار بازی دورش فیلم هندی بود. چند اپیزود از سریال پرستاران و مطالعه کتاب بسیار خوب ووکاب توماس که کلی لغطهای خوب ازش یاد گرفتم .
برای خالی نبودن عریضه یه خاطره از روزای اول کاریم به رسم اعتراف می گم تا یه کم تنوع باشه .
تو اولین ماههای کاری تو دوره طرح در یه بیمارستان عمومی در اورژانس بودم یه پسربچه شلوغ دماغو رو آوردن که یه چیزی کرده تو گوشش من هم بعد کلی کشتی گرفتن بالاخره بچه رو مهار کردم و تو گوشش رو دیدم که بعله یه دونه گندم هست !!
خلاصه گفتیم پنس کرو کودیل آوردن و با آیینه پیشونی شروع کردم زوم کردن که گندمو بگیریم یهو بچه سرشو تکون داد دونه گندم و پنس با هم از پرده گوش ردشدن وخون زد بیرون جیغ و ویغ بچه و مامانش و هول شدن ما . بچه جان شیطون روونه یه مرکز تخصصی شد و و باعث شد تو تمام این سالها هر بار که برای معاینه روتین هم سراغ گوش بچه ها میرم دست و دلم بلرزه که این سره یه وقت تکون بیجا نخوره و ازون ورم چون از نتیجه وضع اون بچه طفل معصومم هیچ خبری نشد همیشه ته دلم وجدان درد و نگرانی از اسیب شنواییش دارم

۵ نظر:

ناشناس گفت...

یادش بخیر
قدیم پزشکها بیشتر دقت می کردند
:D

ناشناس گفت...

اگه تو یه کشور دیگه بودی کلی ازت خسارت میگرفتن.ولی خوبه باز به اشتباهات اعتراف میکنی:)))

ناشناس گفت...

اگه تو یه کشور دیگه بودی کلی ازت خسارت میگرفتن.ولی خوبه باز به اشتباهات اعتراف میکنی:)))

ناشناس گفت...

چقدر دلم میخواد یه روزی برسه که همه ی پزشکای دنیا ورشکست بشن.........
ببخشید ارش جان. نظرم رو گفتم
دلا

ناشناس گفت...

چرا همه دكترها فكر ميكنند از دماغ فيل افتادند؟