۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

48 - توان

یادش به خیر خدا بیامرز پدر بزرگم این بیت رو که ،
چون توانستم ؛ندانستم چه سود. چون که دانستم ؛توانستم نبود
رو زیاد استفاده میکرد .
حکایت ماس حالا ؛اونور که بودیم یه دبه چهار لیتری ابغوره دست افشار خاله عزیز رو که از شیراز فرستاده بود چند سال کنار ایوون داشتیم و آفتاب می خورد و نه وقت و نه حوصله برا مصرفش نبود؛ حالا اینجا هوس یه سالاد شیرازی کردیم و مجبور شدم شیش دلار پول یه بطر فینگیلی اب غوره بدیم.اونم تازه تو مغازه ایرانیا فقط گیر میومد.
جالبه از دوستان شنیدم اینجا به دلیل حمایت از محصولات نوشیدنی حاصل از انگور!! اجازه چیدن و عرضه غوره ندارن و بر بچه های غوره دوست باید شخصا در فصل غوره برن باغات مربوطه و چیدمان انجام بدن.
خلاصه باید هر وقت می تونیم ؛حال همون لحظه رو ببریم.

هیچ نظری موجود نیست: