۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

113 - خود

وقتی تو کتابا راجع به ضمیر ناخودآگاه می خوندیم واسم خیلی ملموس نبود ولی هی به تدریج پیچیدگی رابطه جسم و روان و رفتارهای آدما برام واضحتر و جذاب تر شد .دور بریامون که همه در ظاهر فکر میکنن دوستمون دارن گاهی تودلاشون و تو همون ضمیر ناخوداگاهه یه حسای دیگه دارن .
اونی که در اون بخشم دوست داره وقتی بعد یه مدت میبیندم میگه آخی چرالاغر شدی چقدر دور چشت سیاه شده چرا موهات بلند شده سفید کردی. و اون یکی که در بخش نا آگاهه همچین یه جورایی گیر داره همون روز میبینه میگه بابا چه چاق شدی خوش گذشته ها موهارم که حسابی ریختی دکتر شده و شکمبه هم بیرون افتادهه ها .
 و هر دو در حالییه که من نه تغییر وزن داشتم نه رنگ و مدل موم عوض شده ونه هیچی دیگه یعنی فقط طرف حس خودشو به من میبینه 

هیچ نظری موجود نیست: