۱۳۸۷ اسفند ۳, شنبه

118-استرس

همایون خیری تو وبلاگش (آزاد نویس)زندگی یه همکار فرانسویشو که با اسم مستعار پلنگ صورتی ازش نام میبره با یک فرد مشابهش در ایران مقایسه کرده بود .مراحلی که اون فرد تا حدود 35 سالگی گذرونده بود و یه دکترا عصب شناسی داشت و مراحلی که ماها تا کسب اون درجه و جایگاه باید طی کنیم .و سهم ما جهان سومیها فقط استرس بود و استرس ،انقلاب ؛جنگ ،انواع بلایای طبیعی و غیر طبیعی ،و انواع فشارهای خانوادگی و اجتماعی ودرسی.
حالا هم که دریچه ای به جهان اول برام باز شده می بینم چقدر دیگه باید استرس تحمل کنم. امتحان ها ؛ کارپیدا کردن ؛ جابجایی؛ دوری و مسئولیتها و وظایف به عنوان شوهر برای کم کردن فشار از روی همسر گرام .
فکر به این موضوعات حسابی دچار دلشوره ام کرده و حس میکنم برخوردام عصبی شده و اون آرامش همیشگی و لازم رو ندارم نمی دونم از کدوم برنامه کاریم باید شروع به کم کردن بکنم و برنامه مطالعمو منظم کنم.
بیچاره مریضام، .........شمام اگه یه روزی دکترتون فقط به حرفتون گوش کرد و نسخه نوشت ؛بدون سوال و توجه خاص بدونین شاید اون خوش بخت مثل من مخش موقتا در حال قوزفیچ هستش.

۷ نظر:

ناشناس گفت...

با برنامه ريزي به نظر من همه چيز درست مي شه
كافيه كارها رو ليست كنيد و به ترتيب وارد عمل بشيد
همه كسايي كه قبل از شما عازم شدن اين روزها رو گذروندن ولي الان به ثبات رسيدن
موفق باشي دكتر
مينياتور

ناشناس گفت...

سلام
چطوری می شه به شما مستقیم ایمیل زد

ناشناس گفت...

دکتر جان سلام
من دیر رسیدم
اولا تبریک می گم
ثانیا از شما بعیده
با روحیه ای که در فضای سایبر از شما دیده می شود بر همه مشکلات فایق خواهید آمد
موفق باشید

ناشناس گفت...

همیشه مهاجرت استرس داره، ولی خوب بالاخره می گذره و همه چی رو به راه می شه... زیاد فکر نکنید تا کمتر دلشوره داشته باشید... یا اصلا چند ساعت وقت بذارید برای فکر کردن و برنامه ریزی بعد برید دنبال کارهای روزانه اینطوری بیمار ها هم کمتر ضرر می کنند

ناشناس گفت...

سلام دکتر جان خوبی؟ همه چیز روبراهه؟ هنوز زوده برای ترسیدن و نگرون بودن. تموم فکرت رو متمرکز کن روی امتحانی که باید بدی. زندگی اینجا اونقدر ها هم سخت نیست . تازه راحت تر هم هست

ناشناس گفت...

توکل به خدا .. این نیز بگذرد ! نگرانی اصلا بهتون نمی یاد مثل همیشه قوی و با اعتماد به نفس باشید .

ناشناس گفت...

shit happens.