۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

25 - دل

روزایی که وسایل رو فرستاده بودیم و این ور اون ور ولو بودیم تا موعد رفتن برسه در مقابل دلشوره هام این شعررو زمزمه می کردم که ؛ باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد ....
روزای آخر و تو لحظه های تلخ خداحافظی یاد این شعر بودم که ؛ مثل مردن میمونه از همه کس دل بریدن حتی بدتر ز مردن عزیزا رو ندیدن ...
و حالا وقتی که یه لحظه نمی تونم آروم بگیرم و رو درسا تمرکز کنم و دائم دنبال اخبار اونورم میبینم که : دلم اونجاس هنوز , خونه اونجاس هنوز, کاشونه اونجاس هنوز ....

۴ نظر:

امیرشهرام گفت...

دکی جان سلام
اصلا نذار این مسائل رو تصمیمت اثر بذاره یا باعث شه که تمرکز نکنی ما هم اینجا در دل تظاهرات همون حال رو داریم نگرانیم و دلمون شور میزنه
پس فرقی با ما نداری
امیدوارم

ناشناس گفت...

هموطن پزشک، وجود افرادی با معلومات شما تو این روزها برای کمک به سیل مجروحین توی خیابونها خیلی موثره...کاش بودید و به سهم خودتون دردی از ما دوا میکردید.

هرجا هستید خوب باشید

آتريسا گفت...

خونه اين روزها اصلا شبيه خونه نيست...
خونه اين روزها فريادي داره كه اينقدر اون رو تو گلوش نگه داشته داره ميشه ويرونه...

اميدوارم اوضاع بهتر بشه، ميدونم كه شما در شروع با اينهمه نگراني خيلي بهتون سخت گذشته .
به همسرگرامي سلام برسون

آتريسا گفت...

خونه اين روزها اصلا شبيه خونه نيست...
خونه اين روزها فريادي داره كه اينقدر اون رو تو گلوش نگه داشته داره ميشه ويرونه...

اميدوارم اوضاع بهتر بشه، ميدونم كه شما در شروع با اينهمه نگراني خيلي بهتون سخت گذشته .
به همسرگرامي سلام برسون