۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

45 - میدان

رقص یکی از بخش های حذف شده از زندگی من یکی به شخصه بوده .
در تمام سالهای نوجوانی همچین مفهومی برام وجود جدی نداشت ، بعدتر در دوره جوانی فقط شاهد رقصهای اجق وجق به اصطلاح خارجی همدوره ای هامون بودیم و بعد ازون با ظهور خردادیان یه تغیراتی در ذهنیت و یه کشفیاتی در قابلیتهامون اتفاق افتاد ولی به موقعیتهای خاص و با شرایط ویژه محدود موند این شرایط همچنان باقی موند .
اینجا سه روز آخر هفته سه تا برنامه مختلف رقص از تلویزیون پخش میشه که آدمهای هوشیار وجدی میان و در یه فضای رقابتی انواع رقصهایی که یه وقتی اسماشو تو داستانو خونده بودیم اجرا میکنن و برای جوایز و شهرت رقابت می کنن .
سامبا و سالسا ،چاچا و والس ؛ حتی هیپ هاپ و استریت دنسینگ؛ و ما با چشمهای گرد و گاها دهن باز تماشاگریم ودر حسرت که چه لذتهایی که از ما دریغ نشده .
گاهی جدی حس میکنم که : رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

۲ نظر:

ناشناس گفت...

خيلي چيزهايم آرزوست...
اما افسوس من روزهاييست كه بر ما گذشت...
آتريسا
www.theshinysun.blogfa.com

zizi گفت...

آخی... چه آرزوی جالبی!!!
من که تقریبا روزی 30 min می رقصم...