۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

53 - هم

یکی از خود درگیری های عمده من در اینجا مسئله برخورد با ایرانیای دیگه هستش .واقعیتش اینه که به طور فرهنگی چون به دو رنگی بدجور عادت داریم اینجا که خیلی چیزا مخفی نمیشه یه جوری در مقابل هم فرهنگای خودمون معذبیم.
وقتی یه ایرانی میبینم خوشحال میشم و خوب طبیعتا دلم می خاد یه ابراز احساساتی بکنم ولی اصلا نمی تونم پیش بینی بکنم که چه عکس العملی خواهم دید .
مشخصا خیلی ها خودشونو رو مخفی میکنن یه جوری خودشونو به کوچه علی چپ میزنن که ندیدن و میرن ولی بعضیها مشتاقن و نگاه کنجکاوی دارن و بعضیها هم واقعا متوجه نمیشن.
میگم خوب بگم سلام؛خوب طرف میگه علیک سلام فرمایش ؟ منم که فرمایشی ندارم بگم چی . مثلا بگم من ایرانیم میگه خوب باش من چی کار کنم ؟
یا مثلا بگه اوا آقا شما مگه خودت خواهر مادر نداری یا احیانا پدر برادر نداری !؟ که به زن مردم یا مرد مردم الکی سلام میکنی .

خلاصه واقعا نمی دونم صرف اینکه یه اقلیت در غربت هستیم و این نکته مشترک رو داریم که هم وطن هستیم دلیلی میشه که با هم ارتباط برقرار کنیم یا حد اقل ضرورتی برای اظهار توجه هست یا نه ؛ و این اظهار توجه باید در چه حد و شکلی باشه و تا کجا پیش بره .

۹ نظر:

ناشناس گفت...

جالبه این اتفاق دیشب توی ترم در ملبورن برای من هم افتاد.

ناشناس گفت...

... خانواده ای را در ترم دیدیم که ایرانی بودندو اتفاقا به همین مسایلی که گفتی فکر می کردم.
این مساله ای که میگی خیلی اینجا نمود داره و هنوز برای من هم حل نشده هرچند خوشحال میشم بیشتر با هم وطن های خودم آشنا بشم اما این "حجاب اما و اگری" که وجود داره کار رو سخت میکنه خصوصا وقتی زمان کمی برای اجرای تصمیمت داشته باشی.
موفق باشی

دلا گفت...

خودم رو جای شما میزارم
من هیچ وقت حرف دلم رو زیر پا نمیزارم و به ندای قلبم گوش میدم
مسلماً میرفتم جلو و سلام میکردم و اگه طرف مقابلم برگشت گفت فرمایش؟ میگفتم: ممنون که شما ایرانی هستید!!
مطمئننم خودش میفهمید دلیل سلامم چی بوده!

دلا گفت...

آرش
جدیدا توجه کردی کامنتام فقط یه بار میاد؟
من که خیلی خوشحالم! :))

دلا گفت...

دیدی دیدی دیدی؟؟؟ :D

بهــــار گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
بهـــار گفت...

به نظرم باید فکرهای اینجا رو برای همین جا بذاریم بمونه.شاید بشه راحتتر زندگی کرد بدون همهء اون پیچیدگیهایی که ما درست کردیم. چه اشکال داره به هم بی بهونه سلام کنیم؟ البته شاید هنوز نیومدم اینجوری فکر می کنم.

مهندس ارنست گفت...

این حس رو درک می کنم ولی یک جورایی اگه همه اینطوری فکر کنیم هیچ وقت با همدیگه صحبت نخواهیم کرد حتی اگه هر دو طرف دوست داشته باشند. من سعی می کنم حداقل یک سلامی بکنم و بگم چاکریم. کسی تا حالا نگفته چرا به من سلام دادی. شاید به تعداد چینی ها برسیم این کار امکان پذیر نباشه ولی به نظر من الان لازمه همدیگر رو بیشتر بشناسیم و منسجم تر باشیم

الهام گفت...

از این دوگانگی ها زیاد داشتم اینجا. و از همه بدتر وقتیه که میبینی طرف اصلا دوست نداشته که یه هموطن ببینه ! حالا به هر دلیل