۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

10 - تهدید

.مامانه با یه پسر بچه دو ساله اومد تو مطب ؛ بچه مثل همه پسر بچه های دوساله شلوغ و شیطون بود. 
من باید یه نامه ارجاع می نوشتم واسه مامانه، واسه همین کارم طول کشید و شاهد کلنجار مادر بچه بود .
البته کلنجار کاملا لفظی بود و  از بشین، نکن و دست نزن شروع شد تا جایی که کاسه صبر مادر لبریز شد و گفت: "حالا که به حرفم گوش نمی دی وقتی برگشتیم خونه همه کتاباتو آتیش میزنم!!!!؟؟؟؟"
خداییش بچه هه موش شد وایساد کنار دیوار .
. منم که فکم زیر دست و پا بود و فکر می کردم خودم آیا در چند سالگی با این تهدید رام می شدم  

۷ نظر:

آریا گفت...

عجب تهدیدی
من که فکر کنم زمانی که بچه بودم از این تهدید خوشحال می شدم!!!
به ما هم سر بزن

آریا گفت...

راستی لینک ما رو حذف کردین؟

deljeen گفت...

چه تهدیدی...
من وقتی بچه بودم عمرا با این تهدیدها موش میشدم بیشتر اذیت میکردم
آقای دکتر مثل اینکه باهم همکاریم...به منم یه سری بزنید

رامین گفت...

دکتر جان به سلامتی در استرالیا مشغول کار شدید؟یا از همون سلسله خاطرات شیرین ایران نوشتید؟من که دلم به ذکراون خاطرات گذشتتون تنگ شده

ناشناس گفت...

سلام آقای دکتر
خوشحالم که با موفقیت مشغول به کار شدین. به ما ملبورن نشینان از محل کارتون خبری بدین تا ما هم از نعمت داشتن پزشک ایرانی و همزبان بهره مند شیم.
ممنون

محيا گفت...

بچه هاي الان آدم رو درسته قورت ميدن
جدي ما كه مي ترسيم بچه دار بشيم بعيده به اين راحتي از پسش بر بيايم

آیدا گفت...

واقعا مردم از خجالت وقتی این پست رو خوندم، دارم از خودم خجالت می کشم همچنان...