۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

11 - تشکر


اولین چیزی که بعد ورود به اطاقش توجهم رو جلب کرد یه لبخند زیبا رو صورت بشاش و شادش بود که به مریض بستری شده تو روز تعطیل نمی خورد 
همکار مون شروع به توضیح کرد که ایشون سابقه مشکلات زیادی دارن ، اول با تشخیص لوپوس* تحت درمان قرار گرفتن بعد دچار یه عفونت میکربی شدن که به دلیل سرکوب ایمنی منجر به گانگرن اندامها و قطع عضو شده؛ تازه اینجا بود که دیدم اه این بنده خدا نه پا داره ونه دست چپ و نه انگشتا دست راست ، و من تا اون لحظه نفهمیدم 
بعدش معلوم شد که دیابت هم داره و کلیه هاش هم کار نمی کرده و یه دورپیوندم شده و الان دیالیز میشه ؛علاوه بر اون شوهرش بر اثر سرطان فوت شده و علاوه بر اون علاوه ی اولی  یه بچه معلولم داره  
حالا هم به علت تب شدید که تو این مریضا نیاز به درمان قوی داره بستری شده
از خدا تشکر کردم که حداقل این لبخند زیبا رو براش گذاشته
یک بیماری سیستم ایمنی

۳ نظر:

deljeen گفت...

خدایاااااااا...

pezeshktanha گفت...

سلام
اره بعضی وقتا ادم میمونه تو کار خدا

مارینا گفت...

پزشکها خیلی هوای هم رو دارند برعکس داروها!حتی تو دوران دانشجویی هم همین طوره!