۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

13 - انتقام

یه درخت تو حیاط مون بود وقتی اومدیم تو این خونه ،خیلی هویج همه نور و فضا رو گرفته بود و برگای ریزش میریخت با کلی شاخه های کوچیک .چمن زیرش از بی نوری خشکیده بود و نمی شد راحت زیرشو تمیز کرد.
سال اول یه هرس حسابی تو زمستون کردمش ، ولی بهار خیلی خوشحال و خوشنود همون قدی شد که بود ، تازه فهمیدیم باش مشکل حشرات و عنکبوت هم داریم.
زمستون قبل همچین یه کم نامردانه درخت رو از گردن زدم ؛ البته به خیال خودم از تنه دوباره رویش می داد و بعد میتونستم کوچیک نگرش دارم ولی بهار اومد و درخت ما رشد نکرد ؛اولش با حال بود ولی بعد یواش یواش یه احساس کچلی تو باغچه می کردیم و جای پرنده های روش هم خیلی خالی بود.
تا اینکه یواش یواش سر کله بچه های درخت که از بند های ریشه در میان پیدا شد اول یکی یکی و بعد چند تا چند تا و حالا اگر یه هفته چمن رو نزنم هفته بعد یه جنگل تو باغچه دارم .
حالاهر وقت از کنار درخته رد میشم حس میکنم بهم پوز خند میزنه.
احتمالا تو دلش میگه "با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنی " :)))

۱ نظر:

شكلاتي گفت...

وبلاگتو دوست دارم!خیلی خوبه بازم بنویس!!!