۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

92-پانیک

اول یه جوک نیمچه با ربط بگم ؛میگن ترکه رفت به خاطر درد معده دکتر، دکتره نسخه داد. دو هفته بعد دوباره رفت ،دوباره دکتره دارو داد دوهفته بعد سه باره رفت و همینطور بار چهارم و پنجم و شیشم و هفتم دکتره دیگه مخش هنگ کرده بود شاکی شد چار لیتر اسید سولفوریک 99 درجه نوشت گفت این دیکه آخرین درمانه برو بخور خوب میشی؛ و طرفم رفت و نیومد. دو سه سال بعد یه دفه تو فرودگا دکتره دید یکی دست و پا زنان اومد طرفش و همون یاروهس، خلاصه ترکه کلی تشکر و دعا که ،دچتر خوب خوب شدم خدا خیرت بده ؛ولی ازون وگتی که دوا آخری رو خوردم هر وقت بادم در میره شورتم سوراخ میشه.
راستش اینو واسه قسمت اول ماجرا تعریف کردم چون یه مریض اتفاقا ترک خانم دارم بنده خدا پانیک داره این مریضا به دلایل روانی دچار حملات ترس از مرگ غریب الوقوع میشن بعد معمولا با سر و کله میان پیش دکتر و راضی کردنشونم که چیزیت نیس فک فیل میخاد آنچنان گیر میدن که واقعا عزا میگیرم چجوری طرفو از اطاق راضی بفرستم بیرون به هزار شکل میپرسن دکتر چی شده پس من چمه و هی باید از سر توضیح بدی.
بدیش هم تکرار حملات و مراجعاته که مثلا این مریضم چهار بار این هف هش روزه اومده سراغم. میگمم برو روانپزشک حرف گوش نمیده.
آخرش اسیدو نسخه می کنم
.

91-رضایت

یه دوستی تو کامنتها از رضایتم در مورد رشته پزشکی و کار پرسیده چون جوابش یکی از موضوعات خیلی مورد علاقمه اینجا طرح میکنم که برام بمونه.اول باید برم سراغ معنی خود کلمه "رضایت"که واقعا نمی دونم نسبی تر از این لغظ؛ لغط دیگه ای هم هست یا نه و بعد هم ابعادش که مثلااز نوع کار، درآمدش ،مشتریاش، یا همکاراش باید اظهار رضایت کرد .مدتها بود با خودم راجع به اینکه کدوم این جوانب رضایت بخشه کلنجار رفتم و بعد دیدم خوب هیچکدوم و تصمیم به مهاجرت گرفتم ؛چون از خود پزشکی رضایت دارم .
در یه پله جلوتر وبا انتظار اجباری برای مهاجرت به این نتیجه رسیدم که در هر شرایطی به خاطر نسبی بودن رضایت و عدم وجود سقف برای خواسته های انسانی نمی تونم احساس ارامش پیدا کنم ؛همیشه ماشین بهتر، خونه بزرگتر، یا درآمد بیشتر و لذات تجربه نشده ای هست که بخای دنبالشون بدوی و باعث نارضایتیت از وضع موجود ت و داشته هات بشن پس بهتره یک سری کارایی که واقعا دوس دارم و برای سلامت جسم و روحم و بهبود ارتباطم با محیطم لازمه رو انجام بدم و بقیه جوانب رو هم همونطور که هست بپذیرم وبه این مسئله که دارم در "جهان سوم" زندگی میکنم باور داشته باشنم الان فکر میکنم بدون پزشک بودن هم میشه احساس رضایت داشت و بقول معروف حالشو برد حالا تو هم اگه دوس داری پزشک بشی بشو نه به خاطر اینکه رواحساس رضایت بیشتر حساب کنی بلکه به خاطر رسیدن به یه خاسته و گرنه میشه در مقام یه ، نمیدونم کارشناس آزمایشگاه هم زندگی شیرینی داشت
نمیدونم جواب شما شد یا نه ولی فلسفه ای که دارمو برای خودم حفظ کردم:)) .

۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

90-تهدید

یه خانم مسن ازین ترکها ی کوپولو به قول گیلاسی با یه کیلو طلااومده بود واسه سرماخوردگی معاینه شه .یه پلیور رو پیرهنش و مانتو و پالتو و یه کاپشن کاموایی هم روش پوشیده بود .
گفتم لطفا آستین بالا بزنید فشارتونو بگیرم چادرشو گرفت به دندونش و با دست راست شروع به بالا کشیدن همه اون آستینها با هم کرد با زور و تقلا ؛ من طبیعتا در فاصله کمی رو بروش بودم سرمو عقب کشیدم و چرخیدم رو سه کنجی صندلیم ؛ در همون حین بالا و پایئن کردن اون همه آستین ،دستش خورد رو کفی صندلی که از لای پای من بیرون مونده بود . ناخودآگاه با حس تهدید به سمت ..بیب .از جام پریدم وهمزمان یه اوه غیر ارادی هم از دهنم در اومد .بیچاره زنه از عکس العمل من و صدام ترسید اونم از جاش پرید . و بعد من خجالت کشیده و اونم ترسیده جفتی شروع کردیم خندیدن تا حد اشک ریختن .
خلاصه فرستادمش بیرون گفتم همه اونارو در بیاره و یه چند دقیقه استراحت کنه آروم شد بیاد ولی بازم با دیدنش خنده ام گرفت.
این عضو حساس هم نقطه ضعفیه ها واسه آقایون

۱۳۸۷ دی ۹, دوشنبه

89- روان

جدیدا یه باجه تلفن زیر پنجره مطب نصب شده که دیشب واسه اولین بار با عوارضش برخورد داشتم.یه مادر زنی که با دامادش دعواش بود تلفنی داش مشاجره می کرد و من و مریض داخل اطاق هم به اجبار گوش می دادیم البته حالا که به لطف مبایل گوش دادن اجباری به انواع مکالمات تلفنی عادی شده ولی طرف آنچنان فحشهای آبدار کمر به پایینی می داد و دادم میزد که فک کنم بدون تلفن هم در محدوده چهار کیلومتری دوماده می شنید. خلاصه منو مریض هر دومون سرخ شده بودیم .مجبور شدم پاشم و از پشت شیشه یه نگاه غضبناک بهش بکنم تا صداشو کم کنه البته میزان غضب رو تنظیم کردم یه وقت دچار خشم اژدها نشم.
:))
پ.ن : یکی میتونه منو راهنمایی کنه واسه مرتب شدن علایم دستوری چیکار باید بکنم.این سیستم چپ چین و راست چین بلاگر به درد عمه ش میخوره( با پوزش از همه ی عمه های عزیز و همسرانشون)


۱۳۸۷ دی ۷, شنبه

88_ کوزه

هفته پیش بود تو یه شیفت سه تا از مریضها ازم پرسیدن دکتر شما چیکار میکنین با این همه تماس با بیمارا مریض نمی شین.
منم به هر سه تا شون یه جواب دادم .
"مام مریض میشیم ولی مارو کسی تو اطاق انتظار نمی بینه ."
امروز خودمم سرما خوردم و گلوم درد میکنه حال سر کار رفتن نداشتم ولی امان از دست این یه لقمه نون

87-تعهد

1-تو خیابون بعد از مدتها دیدمش و ذوق و شوق و چاق سلامتی؛ دید ماشین ندارم دعوت کرد باهم تا یه جایی بریم و همراهش شدم هنوز از چهار راه اول رد نشده بودیم و مشغول حال و احوال ؛ دیدیم که دو تا خانوم کنار خیابونن فوری زد رو ترمز و شروع به ادا اشاره کرد وقتی تعجبم دید گفت بیخیال یه حالی به یاد ایام جوانی می کنیم .اونا سوار شدن و بعد چند دقیقه با دادن و گرفتن شماره پیاده شدن منم همچنان غرق در تعجب خودم کمی جلوتر پیاده شدم.
2-بعد از چند سال وقتی شمارشو رو مبایلم دیدم کلی ذوق کردم میدونستم شهرستانه وتازه تخصصشو گرفته ؛ با شوق سلام و احوال کردم . با عجله و استیل حرف زدن همیشگیش گفت آرش خونتون خالیه؟ نزدیک بود شاخم در بیاد گفتم چطور گفت یکی از دوستان قدیمو دیدم می خام چند ساعتی باش تنها یباشم عذر خواهی و قطع کردم.
3- بعد از مدتها دور هم جمع شدیم یه مکان عمومی که یه قسمتش برامون رزرو شده بود هر کی از راه می رسید باعث شادی جمع و سر و صدا میشد ،یه زوج در نزدیکی ما بودن که به رسم ادب جلو رفتم و ازشون عذر خواهی کردم روزبعدش یکی از دوستا زنگ زد که آرش خانومت چیزی نگفت گفتم چی مثلا گفت آخه میخاستم به اون خانوم میز کناری شماره بدم به نظرم حواسش بود.!!؟
هر سه تاشون خیلی پیشتر از من در ایام دانشجویی با دخترهایی که عشقشون بودن ازدواج کرده بودن و حالا حداقل یه بچه داشتن .یعنی این بی وفایی و بد عهدی فقط تقصیر مرداست یا زنا هم نقشی دارن

۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

86-خیلی

جالبه یه ضرب المثل پزشکی میگه خانوما مریض میشن ولی آقایون میمیرن. یه نمود بارزش رو توچک آپ های ازمایشگاه دیدم که وقتی از مریض میپرسم کی آزمایش دادین هر دو گروه خانوم و آقا اغلب میگن خیلی وقته ندادیم و بعد که راجع به این مدت خیلی میپرسم متوسط زمان فاصله خانوما 5-6 ماه و آقایون 2-3 ساله.
پرل باک تو یکی از کتاباش گفته بود خانوما بعد از دیدن اولین لکه خون قاعدگی نسبت به سلامتشون وسواس پیدا میکنن که تا آخر عمر باشون میمونه .باید اونور قضیه رو هم اضافه کرد آقایون به طرز مسخره ای احساس مردونگی می کشدشون . اغلب وقتی یه آقای بیمار با همسرش میاد واسه معاینه خصوصا جونترها انچانان پشت غوز گرده و سرتو شانه فرو رفته ای دارن که انگار حالا آخر حقارت و بد بختیه و جالبتر اینکه خانوما انچنان با سینه جلو داده و گوشای تیز میشینن ونظارت معاینه همسرشونو میکنن که انگار بچه دو ساله شونه

۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه

85- رو

خیلی خونسرد و با اعتماد به نفس نشست روبروم و دفترچه و قبض ویزیت رو هم گذاشت رو میز گفت مریض نیستم واسه دو روز تعطیلی اون هفته گواهی می خام!!؟
گفتم مریض بودین گفت نه واسه اداره میخام گفتم خوب واسه اینکار مرخصی رو گذاشتن گواهی مال موفع بیماریه خیلی پر رو گفت شما کار نداشته باشین وبزیتمو که دادم شما گواهی بدین مشکلی نداره .
منم پشت قبض رو مهر کردم گذاشتم جلوش گفتم نمیشه؛ با تعجب گفت پرسیدم گفتن شما میدین !!؟
گفتم : بله ولی نه به هر کسی:)) اگه محصلی ، دانشجویی یا سربازی چیزی بودی می دادم ولی کارمند نمیشه ؛دوباره گف دکتر اذیت نکنین دیگه واسه شما که اشکالی نداره بنویسین دیگه .
دیدم خیلی پر رو و پیله هستش گفتم اخه ضرره !!نمیشه . تعجب کرد با کنجکاوی گفت چطور
گفتم داری دو روز حقوق از محل کارت می دزدی می خای من فقط تو دو تومنش شریک باشم .تا گوشاش قرمز شد، عصبانی گفت به من میگین دزد . گفتم مگه لازمه از دیوار بالا بریم تا دزدی کنیم حالا سهم منو بده تا بنویسم:/
با عصبانیت و در حالی که زیر لب یه چیزایی میگفت رفت . هی تو دلم گفتم خودتی خودتی .
یه مشتری برای همیشه از دست رفت؛ آی مهندسین مشاور بازاریابی یه فکری واسه وجدان درد بکنین

۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

84- توقع

احساسی که تو فرهنگ ما نسبت به آنتی بیوتیک وجود داره همون حسیه که نسبت به مایع ظرفشویی یا پودر رختشویی داریم وانتظار مریض اینه که با استفاده از قوی ترین نوع ممکن ( تزریق خصوصا)تمام مشکل یکباره پاک بشه و فورا از بین بره حالا تو بیا خودتو جر بده که عزیز من مرضت ویروسی هستش هیچ دلیلی هم نداره از چیزی پیشگیری انتی بیوتیکی کنیم و باید تا طی شدن دوره بیماری تحمل کنی ؛ بازم آخرش میگه پس حالا دو تا پین سیلین بزنم لاقل ؛ جالبیش هم اینه که بات تعارف هم میکنن که :"اگه شما صلاح میدونین و هر جور شما تشخیص میدین ولی من عادتمه دو تا پنیسیلین بزنم تا خوب شم "
یا با یه کیسه دوا میاد تو که مثلا من سه ساعت پیش رفتم دکتر این دواها رو هم داده ولی اثر نداشته همونطورم که بودم ،
باز حالا تو هر چی می خای روضه بخون که نسخه خوبه یا گاهی اصلا زیادی هم بوده ولی چون علائم هنوز ظرف همون مدت کوتاه از بین نرفته مورد قبول مریض نیست و خدا نکنه که به عادت آمپول زدن هم توجه نشده باشه اونوقت یجوری حرف میزنن ونگات میکنن که روت نمیشه بگی منم نظرم همینه و لازم نبوده اون کار انجام بشه

۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

83-یلدا

دیشب ظاهراهرکی جایی برای مهمونی رفتن یا کسی رو واسه سر زدن نداشت اومده بود دکتر. یلدای من رسما از ساعت 12 تازه شروع شد که تا 2 ادامه داشت الانم حسابی خوابم ؛ خدا به داد مریضای امشب برسه.

۱۳۸۷ آذر ۲۹, جمعه

82-نون


تو یکی از روزای گرم تابستون که مراجعات مکرر مریضای اسهال و استفراغی داشتیم ؛ آخر وقت یکی از متخصصای داخلی همکارو دیدم گفتم دکتر روز شلوغی بود
گفت :آره ،امروز نونمون تو اسهال بود!!؟
از اون روز هر وقت یه روز شلوغ رو طی میکنم به این فکر میکنم که نونم اونروز تو چی بوده . دیروز هم نونمون تو انفلونزا بود
:))

۱۳۸۷ آذر ۲۷, چهارشنبه

81-مثلث

مریض چادری طبیعتاً زیاد داریم ولی دیشب یکی اومد از صورتش یه مثلث از چشم چپ از زیر ابرو ،دماغ و نصف دهن پیدا بود همونطوری نشست شروع کرد شرح حال دادن و بعد گفتم با ید حلقتون رو ببینم مثلث اومد رو دهن بعد گفتم یقتونو باز کنین قلبتون رو معاینه کنم ؛مثلث اومد رو یقه و وقتی خاستم فشار بگیرم هم مثلث جلو آرنج تنظیم شد .آخر سر واسه معاینه ریه موندم میخاد چیکار کنه که دیگه رضایت داد چادرشو بر داره خلاصه راهش انداختم رفت ؛یاد حرف یه نویسنده ای افتادم
در مورد افراط تفریط ایرانیها که میگفت : ما چادرمون از عربها سفت و سخت تره و مینی ژوپ مون از فرانسویها کوتاه تر
آخه چند وقت پیش یه ایمیل در مورد یه دختر ایرانی در کانادا دیدم که نمی دونم دختر شایسته یا ملکه زیبایی یا چیزی تو این مایه ها شده بود یه بی کی نی پوشیده بود؛ تیکه تحتانی در حد چسب زخم و اینا پوشش فراهم میکرد تیکه فوقانی هم شبیه یه گره بود روی نیپل فقط


80-پ.ن

چند تا دوست خوبی که به اینجا سر میزنن و گاها اظهار لطف میکنن و برام کامنت میزارن ؛همونطور که اون بالا تو تیترای وبلاگ گفتم این یه دفتر خاطراته که روش قفل نداره . من برای دل خودم می نویسم و اینکه سالها بعد دوباره با خوندن مطالبم خاطره ها رو زنده کنم ،و چون در معرض دید قرارش دادم سعی میکنم حریم خصوصی افراد رو حفظ کنم و قصد تمسخر یا آموزشم ندارم .
مارکز تویه یه کتاباش ( فک کنم ژنرال در لابیرنت) از قول یه دکتری که با یه مریضاش روابط ماورای حرفه ای پیدا کرده میگه : درسته من قسم نامه بقراط رو امضا کردم ولی از چوب که درستم نکردن .
منم بالاخره ضعفا و شاید نقاط قوتی دارم ؛گاهی رفتار مراجعینم رو نقد می کنم، گاهی بهش می خندم ،و گاهی براشون متاثر میشم و اگه ننویسم هم این اتفاقا میوفته .به هر حال از نظراتتون ممنونم ولی بدانید وآگاه باشید این مسایل از مخیله همه پزشکا حتی اونا که وبلاگ ندارنم میگذره و گفته میشه.
پ ن 2: دوست پاستوریزه ؛ترامادول یه مسکن مخدره که جزو گروه مواد مشابه تریاک قرار داره و یه عده علاقمند داره که ازش به عنوان ماده جایگزین استفاده می کنن

۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

79- دروغ

اول وقت یه دختر ملوسی و خوش تیپ وسط مریض اومد تو که من یه سوال بپرسم ؟ گفتم چیه گف : واسه آدمی که ترامادول میخوره به تعداد زیاد؛ تزریق جنتا مایسین مشکل ایجاد نمیکنه گفتم نه.تشکر کرد رفت.

آخر وقت بود یه آقا و خانم مسن با یه پسر جوون اومدن که دکتر این تشنج کرده واین دومین باره تو چند روز اخیر اینجور شده .شروع به شرح حال گرفتن و معاینه کردم که یهو باباهه اومد تو حرفم که دکتر اجازه بدین توضیح بدم ، ایشون یه چند وقته ظاهرا یه دارویی مصرف میکنن و فکر کنم وابستگی پیدا کرده و مشکل ناشی ازونه .
گفتم آره ؟ ترامادول مصرف کردی پسره با یه قیافه شاکی و حق به جانب گفت نه دکتر بیخود میگه الکی حرف میزنه .گفتم به هر حال ترامادول این عارضه رو داره . خلاصه اومدم به کارم ادامه بدم دیدم به سختی آستینشو در آورد گفتم دستت چی شده گفت زخم شده عفونت کرده دارم واسه این جنتا مایسینم میرنم ؟؟!! یهو یاد دختره اول وقت افتادم و دیدم بعله طرف خوده ترامادول خوره هس دلم می خاس بزنم پس کلهش بگم چرا خالی می بندی پدر سوخته می خای پیر مردو ضایع کنی .به حال راهی کردمشون واسه پیگیری . بعدش دلم واسه دختره سوخت که آخه احمق تو با اون تیپ و قیافه بهتر ازین نمی تونسی گیر بیاری ؛ یعنی اینقدر کساد شده بازار

78-عظیم

یه خانم مسن در مطبو چار طاق باز کرد وباز نگر داشت؛ یه مرد حدودا بیس بیسپنج ساله ی یکو هشتاد نود سانتی با یه شونه خودشو از در رد کرد اومد تو و هن هن کنان نشست رو صندلی معاینه که مظلومانه قرچ صدا داد . پسره انفولانزا شده بود و حالش حسابی ناخوش بود . موقع نسخه نوشتن پرسیدم چن کیلویی گف صدو شصت هفتاد ،نمی دونم درس ؟!! ولی به نظرم صدو هشتادو داشت .خلاصه یه نسخه دبل دوز دادمش و گفتم میدونی حدود 100 کیلو اضافه وزن داری گف: دکتر هر چی میخورم لاغر نمی شم گفتم بابا اشتباه برداشت کردی نباید بخوری تا لاغر شی ..گف آخه هوا هم میخورم چاق میشم .گفتم اگه اینجوری میشد همه افریقایی ها اضافه وزن داشتن نه آمریکایی ها ممکنه احتمالا مشکل ژنتیک داشته باشی ولی به هر حال اگه جلوگیری نکنی به 50 نمی رسی .
الان تو تو هر یه کیلوچربی که داری 9 گیلومتر رگ هست و این یعنی که 900 کیلومتر رگ اضافه بر سازمان داری که باید قلب بدبخت خون توش پمپاژ کنه یعنی هربار ازین جا تا بندر عباس و بلعکس گفت:آآآ گفتم حالا خود دانی برو عمل کن معده تو کوچیک کن .
دوباره به سختی بلند شد و هن وهن کنان ولی متفکر دوباره یه وری از در رفت بیرون

۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

77-خجالت

از سینه های تازه برجسته شده دختر معلوم بود 13-14 سالشه و پدری که همراهش بود هم تابلو بود که معتاده. کاپشن تنگ . کوتاه و چسبان دختر هم بیشتر ازاینکه تبعیت از مد باشه می خورد که ناشی از مشکل پدر باشه معاینه کردم اومدم نسخه بنویسم که پدره از جیبش یه دفترچه بیمه در آورد گفت دکتر میشه دواشو این تو بنویسی دستم تنگه ویزیتم آزاد دادم. یه چند لحظه به معنی نارضایتی و بی میلی سکوت کردم و سرمو بالا نیو وردم و تا بالا رو نگاه کردم با دخترک چشم تو چشم شدم که تا گوشاش قرمز شده بود . یه لحظه تموم وجودم از احساس ناخوشایند درد فقر که روح یه نو جوان رو خراشونده بود پر شد .اول احساس خجالت کردم و طبق معمول گفتم ک.. لق شرکت بیمه؛ وظیفه دولته که درمان ملتشو تامین کنه . ولی بعدش خیلی لجم گرفت ازینکه به خاطر اعتیاد یه احمق دیگه و عذاب اون واسه یه نفری که هیچ حقی به کردن من نداره مجبورم به هر حال از قانون تخلف کنم اونم بی هیچ منفعت شخصی و قصدو غرضی

۱۳۸۷ آذر ۲۳, شنبه

76- تعطیلات

از فرصت استفاده کردیم دو سه روزی رفتیم به دیارمادری و سری به اصفهان زدیم . ترافیک و آلودگی هوا مثل تهران و رانندگیها که تابع هیچ قانونی نبود جلب توجه می کرد. تقریبا نود درصد چراغ قرمزها هیچ معنی و مفهومی برای نود درصد راننده ها نداشت!!؟
بگذریم ؛
حالی همیدون که خوبس ایشالا:))ا

۱۳۸۷ آذر ۱۸, دوشنبه

75-only 18+

یه روز یه بچه تخس و مامانش سوار تاکسی میشن راننده هه هم ازین سیبیلو داش مشتیا ؛ بچه برمی گرده میگه مامان مامان میشه یه سوال از آگای رارنده بپرشم میشه میشه ؟ مامان میگه نه بچه ساکت باش حواسشونو پرت نکن ؛ بچه هه گیر سه پیچ میده وخلاصه راننده میگه: آبجی چرا اذیتش میکنی بذار بپرسه بگو عمو جون چیه؟
بچه میگه : عموو رارنده آگه باباتون گاو بود مامانتونم گاو شما چی میشدین !؟
راننده سرخ میشه میگه خوب گوساله دیگه عمو جون
بچه دوباره میگه اونوخت اگه باباتون خر بود مامانتونم خر چی میشدین ؛؟راننده سیبیلشو می جوه میگه کره خر دیگه عمو .....وهمینجوری ادامه میده که مامانه میبنه اوضاع نافرم شده تشکر میکنه و میگه پیاده میشه .
موقع رفتن راننده دست بچه رو میگیره میگه عمو حالا تو بگو ببینم ؛اگه مامانت ج..ه بود بابات جا.. تو چی میشدی ؟!

بچه یه کم نگا میکنه میگه خوب رارنده تاکسی دیگه.

اینو از لج اون راننده ای تعریف کردم که امروز به اسم در بستی از سر میدون ونک سوارم کرد تا میدون شیخ بهایی و بعد که فهمید دیرمه و هول هستم به بهانه اینکه خطی نمایشگاهه 4000 تومن ازم گرفت .
نامرد داشت داد میزد دربست و تو هیچ ایستگاهی هم نبود ، منم برا چهارمین بار واسه حضور تو یه جلسه با تاخیر داشتم میرفتم وقت بحث و چک چونه نداشتم مجبور شدم بدم .

۱۳۸۷ آذر ۱۶, شنبه

75-قوی

لهجش جنوبیه میگه شیش روزه سرماخوردم خود درمانی کردم فایده نداشته یه چیز قوی بده خوب شیم دکتر معاینه میکنم و میخام دست به قلم شم نسخه بنویسم می پرسم چی مصرف کردی میگه 6.3.3 زدم میگم چندتا میگه روزی یکی !!! گفتم یعنی 6 روزه 6 تا زدی ؛ میگه آره دکتر افاقه نمیکنه ولی؟؟؟تو رو خدا یه قوی بده ما خوب شیم .
یکی از سوالات همیشگیمه که چرا فکر می کنیم درمان دردناک و با تیغ و سوزن باید بهتر از دارو خوراکی جواب بده و بعد هرچی درد کار درمانی بیشتر و سختتر بشه هم سریعتر و موثر تر عمل میکنه

۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه

74-مو


زن و شوهر جوون اومدن و بر خلاف معمول آقا نشست رو صندلی معاینه ؛بعدم با لبخند گفت مریض نیستم .واسه ریزش موهام خانوم اصرار داشت مشاوره کنیم.
بعد از چند تا شوخی راجع به اینکه موهاش مدل موهای من میشه و این حرفها ، گفتم الان که وضعت خوبه و هنوز نمیشه راجع به روشهای پیوند توصیه کرد .
دارو درمانی قضیه دو نوعه مینوکسیدیل که با روزی دو بار استفاده موضعی و ریت موفقیت سی درصدی اونم بعد 6 ماه مورد علاقه من که نیست. و راه آخرم قرص فیناسترید هستش که خوب بستگی به تحمل عوارضش جوابش خیلی خوبه .
پرسید عارضه چی داره ؟
گفتم ضعف جنسی ایجاد میکنه . می خای نسخه کنم؟
یهو زنش خیلی قاطع گفت نه دکتر و از جاش پاشد !! تشکر کرد رفت سمت در و مرد هم به دنبالش.

یه نه بود ولی خیلی درد دل توش بود ؟!

۱۳۸۷ آذر ۱۲, سه‌شنبه

73-سوتی

بچه های ای سی یو صدام کردن که یه مریض بد حاله .دیدم یه پیر زن ورچولوزیده 87 ساله که به خاطر سکته مغزی تو کما رفته و تو پروندش یه لیست از انواع بیماریها رو تو سابقش داره ؛ریتم قلبش بهم خورده و به درمان اولیه جواب نداده سوپرم اومده بالا سرش و منو صدا کردن شوک بدم.
حالا 4 تا پرستار و سوپر دور تختن و منم پرونده رو خوندم نگاشون میکنم .گفتن دکتر چکار کنیم ؟گفتم خوب با هم دعا می کنیم خدا عاقبت این بنده شو به خیر کنه و میذاریم در آرامش دقایق آخر عمرشو طی کنه . پنج جفت چشم گرد شد !که کاری نکنیم ؟؟ گفتم نه .سوپر گفت نه دکتر یه بار بازرس اومده بود ما راجع به مریض 90 و چند ساله اینو گفتیم کلی دعوامون کرد .
گفتم خوب من بازرس نیستم تازه اگر بازرست عقلش می رسید این وضع بهداشت درمان نبود.بعد یهو احساس کردم این تجمع و حساسیت واسه بیمار عادی نیست خلاصه شستم خبردار شد که ای بابا مریض فامیل یکی از این افراده .خلاصه مجبور شدم برای توجیح نظرم کلی فلسفه در مورد ابتدا و انتهای زندگی و دید فرهنگ شرقی نسبت به مرگ و تفاوتش با واقعیتها بدم که یه وقت به بی توجهی متهم نشم.
ولی واقعا اگر تو مذهب و فرهنگ ما مردن اینقدر با حساب پس دادن و عتاب و عذاب همراه نبود آیا اینقدر ازش می ترسیدیم.
تو فیلمهای خارجی و بخصوص اخیرا تو پرستاران دقت می کنم مریضهای اند استیج زیادی در کنار خانواده و بدون وصل شدن به دستگاه بنت و شلنگ و سرم مراحل پایانی زندگی رو طی میکنن و محترمانه و با آرامش میمیرن .
کاش میشد یه کم بیشتر راجع به پایان این دوره که یه روزی شروعش بوده فکر کنیم و به عنوان یه واقعیت محتوم با اطرافیانمون راجع بهش صحبت کنیم . شوک دادن به اون بیمار شاید چند روز دیگه در اون حالت نگرش می داشت ولی بعدش چی .
اگرچه که صبح که حالشو پرسیدم؛ درمان دارویی ریتم رو منظم کرده بود و همچنان در کومای خودش سیر می کرد.

72- دل انگیز

پست گیلاسی راجع بعه عضو شریف خانم جی لو منو یاد یه تجربه - خاطره انداخت . تو دوره طرح که دست به خود تبعیدی زده بودم و تو یه روستاهای کردستان مشغول کار بودم یه روز دو تا دختر جوون اومدن که یکیشون یه شکایت معمولی داشت بعد دومی پرسید راجع به پوست می تونم راهنمایی کنم. پرسیدم مشکلت چیه؟ گفت رو پوستم خط افتاده. گفتم ببینم .با کلی حجب و حیا و سرخ و سفید شدن نشونم داد که روی ران و شکمش استریا ( خطوط پارگی پوست که در تغییر وزن پیدا میشه) داشت شروع کردم شرح حال گرفتن و هر چی به ذهنم رسید پرسیدم وقتی هیچی پیدا نکردم و موندم تو گل. یه کرم ترمیم کننده گیاهی دادم گفتم دو هفته دیگه بیا تغییرشو ببینم . اینجوری فرصت مطالعه و مشاوره داشتم .خلاصه تو کتابا هم فقط به همین مورد تغییر سایز و عوارض دارو مثل کورتون و اختلالات فوق کلیه اشاره کرده بود که همشو تو معاینه و شرح حال پرسیده بودم.طرف برگشت دوباره از اول شروع به کنترل کردم که گفت یه قرص واسه چاق شدن از یه فروشنده دوره گرد خریده که تقویتیه. گفتم بیارش آورد دیدم بتامتازون خوراکیه (کورتون قوی که عارضه تجمع چربی وآب در بدن ایجاد میکنه)خلاصه علت کشف شد که مرض چی بوده . حالا اینجا ی کار واسم جالب بود و ربطش به پست گیلاسی که: کردا ی کردستان جزو خالصترین نژادای ایرانی هستن وبه واسطه تغذیه و محیط خانومهاشون اغلب هیکلهای قلمی و بسیار خوش فرمی دارن که میشه راحت مانکن بشن بعد تو اون فرهنگ زن چاق خوشگل محسوب میشه و هزار جور تلاش و هزینه میکنن که شکم وسینه وباسن رو بزرگ کنن که زیبا به نظر بیان!!!واقعا این مقوله زیبایی کاملا فرهنگیه و در جوامع مختلف متفاوته

۱۳۸۷ آذر ۱۱, دوشنبه

71/5- دوبسسسس 2

همسر گرام هم موفق به عبور از سد امتحان زبان شد حالا دوباره دوتایی باید بریم به جنگ دروس دانشگاهی و امتحانات علمی و عملی؛ التماس دعا.