۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

61-چیز


با قدمهای خیلی محکم و یه بدن تنس و سفت گرفته شده اومد توو نشست لب صندلی معاینه و با چشمها ی گرد و ابروی از وسط بالا داده شده بدون نیاز به پرسش ترس واضطرابش معلوم بود.گفتم چیه چی شدی ؟اب دهنش رو قورت دا د و گفت دکتر من الان سه چهار ماهه..یه نفس گرفت و خیلی تند ادامه داد که: چیزم سفت نمیشه؟!! 26-7 ساله بود و ظاهر مرتبی داش و حلقه هم دستش بود. این شکایت همیشه با یادآوری جوکهایی مثل دکتر بوس و قامت و استقامت باعث ایجاد یه احساس نیاز به لبخند در آدم میشه که خوب در ایجاد ارتباط با بیمار شدیدا مشکل آفرین میشه ولی بدبختی قبلش داشتم تو اکسفورد دیکشنری لپتاپ راجع به انواع چیز( پنیر ) مخوندم ؛کرمی چیز -لو سالت چیز و سافت چیز و فت چیز و چیز رسیپی و اینحرفا که این با با اومد تو...خلاصه تا شرح حال گرفتم و دستورات ونسخه دادم تا گوشام از زور فشار خنده داغ کرده بود. واقعا تا آدم این مشکلو تجربه نکنه اون احساس طرف رو درک نمیکنه و معنی اون نگرانی رو نمیفهمه ولی چیکار کنم که این همزمانی داش دهنمو سرویس می کرد. اینم یه دیش چیز واسه همه چیز خورها:))

هیچ نظری موجود نیست: