۱۳۸۷ آذر ۱۰, یکشنبه

71-زور

این خانواده ها بر می دارن به زور دگنک این بچه های بد بختو می کنن تو دانشگاه یا خود بچه کله پوک تو چش و هم چشمی خودشو فرو میکنه در رشته ملاقه سازی دانشگاه دارغوز آباد بعد که وارد اون مهد علم میشن میفهمن که ای بابا این تازه اول یه دوره جدیده که بازم بخون و بنویس و امتحان و صد تا گرفتاری دیگه داره .بعد باید دختر بیست ساله با قیافه این بچه مرده ها بیاد دکتر و بشینه زار بزنه که دکتر دارم میمیرم !ته و توی قضیه رو که در میارم میگه امتحان دارم اگر بیست نشم استادم ازم دلسرد میشه ؟؟؟؟.میگم خوب بشه به تخمدان چپت .اهمیتش چیه؟ دوسش داری ؟ میگه نه رو در وایسی دارم ؛من شاگرد خوب کلاسم میگه باید حتما بیست بگیری, من حالا اینقدر اضطراب دارم که سه شبه نخوابیدم و چیزی نمی تونم بخورم .حالا بهم سروم و آرام بخش بدین فردا امتحان دارم؟!
خنده دار تر مادر شه که پا به پای بچه گریه میکنه. میگم خوب زهر مار تو یعنی داری دلداری میدی یا تشدید اضطراب میکنی میگه دکتر من خودم دلشورم بدتر از اینه اگه بیست نشه حیفه؟!چند روزه تمام وقت داره میخونه .
دلم میخاد سرمو بکوبم به میز .میگم خوب به فرض فردا با معدل بیست دانشنامتو دادن دستت میخای چه کارش کنی . بعد با معده در به داغون و اعصاب بیمار و بدن از فرم افتادت چه میکنی ؟؟
و باز دختر و مادر دوتایی زار میزنن.
همیشه میگم بیخود نیست اسممون جهان سومه؛ بالاخره نمود های عدم تعادل در رشد بخشهای مختلف همین عواقب رو هم داره.چه میشه کرد.
یه دیازپام زدم فرستادمش هپروت حالشو ببره تا فردا و امتحان

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

ایکاش واقعا ما آدما میدونستیم چکار داریم میکنیم و در نهایت چه چیزی رو میخواهیم بدست بیاریم

شاید اونوقت میتونستیم ببینیم آیا بهای لازم رو میپردازیم؟ یا بیشتر؟ یا کمتر؟

به امید عاقلتر شدن همه آدمها