۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

77-خجالت

از سینه های تازه برجسته شده دختر معلوم بود 13-14 سالشه و پدری که همراهش بود هم تابلو بود که معتاده. کاپشن تنگ . کوتاه و چسبان دختر هم بیشتر ازاینکه تبعیت از مد باشه می خورد که ناشی از مشکل پدر باشه معاینه کردم اومدم نسخه بنویسم که پدره از جیبش یه دفترچه بیمه در آورد گفت دکتر میشه دواشو این تو بنویسی دستم تنگه ویزیتم آزاد دادم. یه چند لحظه به معنی نارضایتی و بی میلی سکوت کردم و سرمو بالا نیو وردم و تا بالا رو نگاه کردم با دخترک چشم تو چشم شدم که تا گوشاش قرمز شده بود . یه لحظه تموم وجودم از احساس ناخوشایند درد فقر که روح یه نو جوان رو خراشونده بود پر شد .اول احساس خجالت کردم و طبق معمول گفتم ک.. لق شرکت بیمه؛ وظیفه دولته که درمان ملتشو تامین کنه . ولی بعدش خیلی لجم گرفت ازینکه به خاطر اعتیاد یه احمق دیگه و عذاب اون واسه یه نفری که هیچ حقی به کردن من نداره مجبورم به هر حال از قانون تخلف کنم اونم بی هیچ منفعت شخصی و قصدو غرضی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

آقای دکتر خدا اجرت بده... تو که می تونی تو دفترچه دارو را بنویسی خوب کردی نوشتی... حداقل در حق اون دختر بی گناه... و الا ممکن بود هیچ وقت دختره به دارو نرسه...