۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه

7

با طولانی شدن زمان انتظار واسه مهاجرت و سبک شدن نسبی کارای زندگی و همچنین بزرگ شدن دور کمر مبارک تصمیم گرفتم دوباره ورزش رو شروع کنم . دوباره بخاطر اینکه قبل از اومدن به تهران و ازدواج با گوگولو کلی ورزشکار بودیم و مراقب سلامت و وزن ولی بعدش مدتی بود که کنار گذاشته بودم و خصوصا از وقتی همسر گرام ورزشکار شده بود منم کلی دلم هوای ورزش کرده بود . خلاصه با همراهی یکی از دوستان دو ماهی هست که در یه باشگاه ثبت نام کردیم و مشغول ورزش سه روز در هفته شدیم . باز غرض از این مقدمات صحبت راجع به مربی بدنسازی باشگاه بود که بنده خدا به نظر به دلیل فلج اطفال از یک پا مشکل داره ولی بالا تنش غولییه دیروز فکر میکردم من اگه از یه پا فلج بودم چقدر دنبال یه شغل در زمینه ورزش می رفتم . تو دلم اراده شو تحسین کردم و گفتم کله پوک یاد بگیر 20 دقیقه میدوی غیزت در میاد . کلی انگیزه داد.

هیچ نظری موجود نیست: